۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

جایگاه و مقام شاهنشاه هخامنشی



کوروش، داریوش و جانشینانش هیچ تردیدی به خود راه نمی دادند که نماینده و فرمانروای خدا بر زمین هستند و شاهی به واسطه ی لطف خداوندگار در اختیار آنها قرار گرفته است. از سنگ نوشته ها چنین بر     می آید که شاه هخامنشی تنها یک حاکم یا شاه نیست، بلکه او شاه شاهان نیز می باشد. اما این بدان معنی نیست که شاه بزرگ برای زیر دستانش که آنها را در ایالات گماشته حق شاهی قائل است و عنوان شاهی ایشان را نیز قبول دارد، سنگ نوشته ها و اسناد به جای مانده از آن دوران تماما این نظر را رد می کند، در نظر شاهنشاه هخامنشی تمام والیان ، حاکمان، دودمانهای بزرگ محلی و مردم به گونه ای بندگان و زیردستان شاه هستند. شاه هخامنشی شاه شاهان است نه از این حیث که زیردستانش نیز شاه هستند بلکه از این حیث که نسبت به پادشاهان پیشین که دارای قلمرو و شاهی در معنای سیاسی آن بودند.[1] نویسندگان و بزرگان فرهنگی یوانانی چون هرودوت، گزنفون، افلاطون، آیسیخلوس از این فلسفه ی پادشاهی در ایران هخامنشی به خوبی مطلع بودند و این امر را یک قانون طبیعی می دانستند که تنها یک نفر بر آسیا فرمانروایی می کند و تمام املاک و سرزمینها به شاهنشاه ایران هخامنشی تعلق دارد و او بر تمام ملل شرق برتری دارد؛ زیرا به باور آیسیخلوس شاهی چون کوروش سرشار از فرزانگی است، بخت آنها را به شاهی برمی گزیند و خدایان همیشه همراه آنان هستند.[2]
در پادشاهی هخامنشی با وجود اینکه شاهان از تبار خدایان یا دارای ویژگی ها و مختصات خدایی دانسته     نمی شود، اما به دلیل پیوند ویژه و تنگاتنگ میان شاه و خدایان از دیگر پادشاهان متمایز بودند؛ در فلسفه ی شاه در دوران هخامنشی ،شاه اگر چه پاین تر از رتبه ی خدایی می بوده اما بالاتر از رتبه ی آدمیان  می باشد، با نگاه به معنی کتیبه ها این امر کاملا مشهود است، اهورامزدا و دیگر خدایان شاهی را به داریوش و خشایارشا بخشیده اند، یا در کتیبه ای از داریوش کبیر این گونه ذکر می گردد: به لطف اهورامزدا من شاه این کشورها هستم و آنها به من باج می دهند و قانون مرا احترام می گذارند.
از آنجا که پادشاه هخامنشی هست، موجودیت خویش را مدیون لطف اهورامزدا می داند، بنابراین شاه باید از آفریده ی نیک خداوند محافظت نماید، شاه هخامنشی توان انجام این مهم را دارد زیرا این خداوند است که به او قدرت گفتن راستی را در برابر ناراستی و دروغ به وی بخشیده است و به این دلیل که او دارای ویژگی های خاصی است که برای برپایی دادگری و نگهبانی از نظم و راستی سودمند می باشد. او با این ویژگی ها قادر است قدرتمند باشد و بر خود نیز فرمانروا و مسلط باشد.
در زمینه ی کارکردهای اداری و اجتماعیش هم در کاخ و هم به عنوان شاه در حال گردش، فرمانروای هخامنشی از یک طرف بر رابطه ی فرمانروا کاردار / نماینده ی خودش و همه ی زیردستانش (یعنی وقتی هدایا را توزیع می کند یا میهمانی ترتیب می دهد) تاکید می کند و از طرف دیگر همزمان او در دسترس بودن و علاقه مند بودن به نگرانیهای زیر دستانش را نشان می دهد.[3]
این شاه است که نه تنها با صلاح دید خودش بلکه به واسطه ی بی غرضی پایدارش داوری می کند،      می بخشد و مجازات می کند. به عنوان یک سوارکار خوب، جنگجو و کشاورز خوب شاه قادر است خطرات تهدید کننده را از سر امپراطوریش دفع کند و این دلیلی است که چرا مرگ خشونت بار یک شاه (قتل یا مرگش در میدان نبرد) درست مانند بی وفایی زیر دستان شاه نظم خدادادی امپراطوریش را به مخاطره می اندازد. این نظم و راستی، صلح و رفتار خوب زیر دستان و گشاده دستی شاهی است که در اقامتگاههای شاه هخامنشی غلبه دارد، نه هرج و مرج و درگیری و تنش نه بی وفایی و بدرفتاری شاهانه. شاه هخامنشی نه تنها مشگلی در سازگار نمودن رفتارش با برنامه های شاهان فرهنگ بیگانه نداشته، بلکه برعکس آنها علاقه مند به فراگرفتن نتایج سودمند این فرهنگها و باورها بودند. برای مثال کوروش کبیر در منشورش به خوبی خود را ابزار دست خدای مردوک نشان می دهد.[4]
سنتهای محلی در شرق باستان نشان می دهد که در مصر بر اساس ایدوئولوژی محلی، شاهان هخامنشی را در مقام جانشین سنت های فرعونهای کهن، خدا می دانستند. در متن منشور کوروش در حالی که نشان   می دهد از طرف خدای مردوک فراخوانده شده تا در مقام تنها شاه دادگر بر زمین، داد و عدالت را به شهر ستم زده ی بابل بازگرداند، با صدور فرمانی مبنی بر بازگرداندن خدایان تبعیدی به بابل و بازگرداندن خدایان به شهرهایشان، بازسازی پرستشگاه ها و برگزاری مراسم جشن سال نو، برآن است تا امر کشورگشایی خویش وجهه ی قانونی و مشروع ببخشد و مانع از هرگونه جنبش مخالفت آمیز علیه وردش به شهر گردد. این تلاش مستمر تحولی نو در اصول کشورگشایی در جهان باستان بود؛ کوروش در استوانه اش با صدور این بیانیه که وی از طرف مردوک مامور است تا داد و عدالت را برپا دارد، به گونه ای انگشت اعتراض می گذارد بر بی نظمی در بابل که بزرگ خدایان نیز از بابت آن در رنج و غذاب است و کوروش با اقدام در مرمت بناهای شهری و مذهبی خود را احیا کننده ی نظام الهی و دنیوی که نبونید به آن آسیب رانده، معرفی می کند و این گونه خود را مدافع راستین نظم و درستی و نبونید را نماد بی نظمی و دروغ  می نماید.[5]
در سنگ نوشته های مصر نیز کمبوجیه به عنوان پادشاهی معرفی شده که در همه جا کمر همت به احیای نظم بسته، با پیراستن پرستشگاههای مصریان از سربازان بیگانه و باز گرداندن اموال آنها عناوین شاه نیکوکار را به دست آورده. کمبوجیه پا را فراتر نهاد و برای غیر قانونی جلوه دادن حکومت آمازیس، فرعون پیشین مصر، جسد وی را دستخوش تازیانه و سوزاندن قرار داد و بدین وسیله مشروعیت حکومت خود را از طریق پیوند با فرعونهای پیش از آمازیس در معرض نمایش گذاشت.[6]
اقدام به سامان دهی سرزمینهای آشفته و بی قانون و برقراری نظم، از دیدگاه داریوش مصداق بارز برقراری داد و عدالت است و این همه کامیابی که تنها در سایه ی لطف اهورامزدا میسر شده،داریوش را کاملا مُحق می دارد که از مردم فرمانداری و وفاداری بی قید و شرط نسبت به او و خدایش طلب نماید.[7]
داریوش در سنگ نوشته ی دوم نقش رستم یک بار دیگر مانند سنگ نوشته ی بیستون، مهارت و توانایی اش را در پادشاهی، چه در امور کشورداری چه در کشورگشایی منعکس می نماید. ویژگی های روانی و جسمی ای که به واسطه ی آنها او شخصیت خویش را در سنگ نوشته توصیف می کند، تاکیدی جز این نیست که وی از هرلحاظ در میدان نبرد و در میدان کشورداری در هر زمان و مکان منحصر به فرد است و مهارت جسمی و روانی که اهورامزدا به وی بخشیده او را سزاوار در امر پادشاهی نموده است. به واسطه ی همین ویژگیهای شخصیتی و حمایتهای اهورامزداست که او عشق به راستی و دشمنی با دروغ را ممیز یک شاه خوب قرار می دهد. جایگاه او اقتضا می دارد که بر اساس قانونهای خوب شاهی که اهورامزدا برای او فرستاده میان توانا و ناتوان داوری کند و مانع از بیداد هر یک از آنها شود.[8] با این توصیفات شکی باقی نمی ماند که شاهنشاه هخامنشی داریوش کبیر، دیدگاهی عام و شمول بردار درباره ی اجرای قانونهای خوب شاهی به منظور جلوگیری از شورش، تنبیه دروغزن، برقراری عدالت و داوری و وفاداری به جایگاه ممتاز شاه دارد و بر این اساس است که او خود را در مقام داوری راستین که مامور برقراری نظم و اجرای قوانین اهورایی می باشد، معرفی می کند.[9]
دشمن شاه در حکم دشمن اهورامزدا و خدایان است، زیرا داریوش و دیگر شاهان ادعا دارند که مورد حمایت اهورامزدا و دیگر خدایانند. اقدام خشایارشا به سرکوب دیو پرستان و ویران کردن دیو خانه ها آنها را، معمولا ناشی از شورش بابل پس از شکست در لشکر کشی به یونان می پندارند، حال آنکه در این سنگ نوشته، همچون دیگر سنگ نوشته های هخامنشی که بیشتر شان پیامشان را بی زمان می رساند، پیام داده شده بدون زمان و مکان است و به زمان و مکان شورش اشاره ای نمی کند و گویا منظور اصلی وی آن بوده که یکبار برای همیشه اعلام نمایند که شورشیان مجازات و مکان های مقدس آنها ویران خواهد شد و این بیانیه ی خشایارشا نیز جزئی از یک اقدام ایدئولوژیک و تبلیغاتی است که در مورد شاهان پیشین نیز قابل اطلاق می باشد.[10]
در واقع شاهان هخامنشی تا آنجا تسامح می ورزند که در شورشها سیاست و دین در هم نیامیزد و جایگاه برتر آنها در میانجیگری ما بین مردم و خدایان به خطر نیفتد. در غیر این صورت اگر روشن می شد که شورشها به اراده و هدایت خدایان و روحانیان به قصد زیر سوال بردن مشروعیت پادشاهی صورت گرفته، هم شورشیان به شدت مجازات می گشتند و هم مکانهای مقدس آنها را ویران می کردند.[11] نمونه ی شورش ایونی در عهد داریوش که معبد آپولوی برانخید در میلتوس غارت شد؛[12]ویرانی معبد اریتره در طی لشکر کشی ماراتن و معابد آتنی در لشکر کشی خشایارشا، قبل ذکر است.
به هر حال با اینکه شاهان هخامنشی ارادت خاصی نسبت به ایزدان  ایرانی به ویژه اهورامزدا، آناهیتا و مهر از خود نشان می دادند، اما این مسئله باعث نمی شد که آنها برای جلب نظر مومنان نسبت به خدایان دیگر بی تفاوت باشند. هم گزارش های هرودوت و هم الواح تخت جمشید به شیوه های گوناگون نشان می دهد که شاهان هخامنشی در موارد مختلف برای خدایان بیگانه قربانی کرده یا جیره ی غذایی خاصی اختصاص می دادند.[13] این جریان زمانی شکل واقعی و رسمی به خود می گیرد که همچون کوروش و داریوش مابقی شاهان هخامنشی به این نتیجه می رسند که از طرف زیردستانشان مراتب وفاداری و فرمانبرداری به اثبات رسیده است. اصل ضروری اثبات وفاداری و عدم تلاش زیر دستان برای کسب استقلال، به زور سلاح یا به زور خدایان، شاهان بزرگ را در پذیرش اعتقادات دینی اقوام و ملل زیر دست و ترویج آئینها و باورهای آنها مانع نمی شد و آنها ترجیح می دادند به خاطر مصالح سیاسی از تعقیب تعصب دینی به دور بوده، مدارای دینی خویش را با فتار بشر دوستانه بیامیزند.
دکتر علی نیکویی

پانویس:



[1]  ویسهوفر،یوزف؛ ایران باستان، ص 77.
[2]  هرودوت، کتاب اول،بند19؛ گزنفون،کوروش نامه،کتاب هفتم، فصل 7،بند11؛ افلاطون،قوانین، کتاب سوم، بند 694؛ آیسیخلوس، پارسیان،134.
[3]  بریان، پی یر؛ تاریخ امپراطوری هخامنشی؛ ص293
[4]  ویسهوفر،یوزف؛ ایران باستان، ص 77.
[5]  بریان، پی یر؛ تاریخ امپراطوری هخامنشی؛ ص66
[6]  بریان، پی یر؛ تاریخ امپراطوری هخامنشی؛ ص90
[7]  کورت, املی؛ هخامنشیان؛ ص 83
[8]  فرای، ریچارد؛ میراث باستان؛ 170
[9]  ویسهوفر،یوزف؛ ایران باستان، ص 51
[10]  ویسهوفر،یوزف؛ ایران باستان، ص 74
[11]  کورت, املی؛ هخامنشیان؛ ص 131
[12]  داندامایف،م.آ؛ تاریخ سیاسی هخامنشیان؛ ص213
[13]  کورت, املی؛ هخامنشیان؛ ص 130

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر