به
نام خدا
Ø
بررسی آموزه
های معماری
نظام استادی و شاگرد:
نظام سنتی آموزش معماری در ایران بر پایه ی رابطه ی مستقیم
استاد و شاگرد و صرفا به صورت علمی و تجربی بود، شاگرد معمار از همان سنین ابتدایی
نوجوانی زیر نظر یک استادکار معمار با کارهای ساده و پیش پا افتاده تعلیم خویش را
آغاز می کرده است. در این شیوه ی آموزشی نظری وجود نداشت و هر چه بود به معنی
واقعی کلمه عمل و تجربه بود، شاگرد معمار با علم و نظریه سر و کار نداشت بلکه
معماری را به طور عملی آموزش می دید و از رفتار استاد خود در محیط در حال ساخت درس
می آموخت.
این آموزش بر اساس انتقال شفاهی مفاهیم و فنون ساختمان
سازی و در حین کار صورت می گرفت و باعث می شد که شیوه های گوناگون معماری در طول
زمان های متمادی و به طور یکنواخت دچار تغییر و تحول شود؛ استادان معماری رموز کار
و فنون مهم ساختمان سازی خصوصا ظرفیت ساخت گنبد و ایوان ها را تنها به فرزندان
خویش می آموختند به این دلیل که هیچ گونه رساله یا کتابی که به طور ویژه برای
مفاهیم نظری معماری نگاشته شده باشد تا کنون یافت نشده است.
برای مثال شاگرد معمار در کارگاه اول خود مصالح را می دید
به عینه آن را لمس می کرد و با بافت آن آشنا می شد و سپس به تدریج با سایر خواص و
نحوه ی عمل آوری آن آشنا می گشت. این اطلاعات را استاد به او آموزش نمی داد و سوال
و جوابی بین آنها رد و بدل نمی گشت بلکه به مرور زمان خود او با مشاهده و تحلیل
الگوی رفتاری استاد، به یک ادراک کلی از موضوع دست می یافت.
رابطه ی استاد و شاگردی برای سالیان طولانی و حتی تا آخر
عمر استاد یا شاگرد ادامه می یافت و این ارتباط از شکل ظاهری و مادی خود فراتر
رفته و گاه به مرحله ی مرید و مرادی می رسید. ویژگی های شخصیتی که در گذشته در
کنار تعلیم و تمرین های معماری در شاگردان رشد داده می شد و مدام کنترل می شده است
عبارت بودند از: نظم و انظباط، ابتکار عملی و خلاقیت، اعتقاد به کار، صداقت و
سخاوت در تعلیم، پرهیز از هرگونه عمل لغو، شهامت و جسارت، پایبندی به اصول و منابع
شرعی. در این نظام شاگرد به عنوان وردست شناخته می شد و تمام مراحل آموزش معماری
را به همراه بسیاری از آموزش های دیگر چون اخلاق و منش در محضر استاد طی سالیان
متمادی می آموخت.
استاد باید پیوسته دست سخاوت و ایثار و مروت گشاده دارد و
از شاگردان هیچ چیز مضایقه نکند و در خانه او "فتوت خانه" به سنت زاویه
به روی همه باز باشد، مسافران هیچ گاه نباید در خانه را بسته ببینند.
او باید شاگردان را در خدمت به یکدیگر بیازماید و به آنها
بیاموزد که به یکدیگر اعتماد کنند و پشتیبان هم باشند. استاد که شاگردانش را آزمود
و قابلیت هر یک را شناخت باید تشخیص دهد چه نوع دانش و معرفتی برای هر کدام لازم
است و شاگردان در چه نوع فن و هنری تا کجا می توانند پیشرفت داشته باشند به ویژه
باید تشخیص دهد کدامیک از آنها می توانند در جرگه ی طریقت باشند و چه کسانی زائران
راه حق؛ استاد باید شاگردانش را چنان تربیت کند و آماده سازد و به کمالات رساند که
اگر روزی او نیز به سهم خود ماموریتی یا پیامی برای شاگردان دیگر داشت بتواند از
عهده ی ان برآید یعنی بداند با دیگران بر حسب مقام معنویشان چه بگوید و از ایشان
چه بخواهد؛ خلاصه بداند در هر موقع و مکان چه رفتاری کند که زیبنده ی جوانمردان
باشد.
در هیچ لحظه ای به ویژه هنگام عبادت و نماز، استاد شاگردان
خود را از نظم دور ندارد و گوید خدایا تو را به عزت و جلال و به حق کمال و فضل و
کرم بی منتهایت قسم می دهم که نور ایمان را در قلب آنان بتابانی و دیدگان آنان را
بر روی معایبشان بگشایی، در شریاط آداب شاگردی در فتوت نامه سلطانی[1]
بدین سان آمده است:
اگر پرسیدند بنای شاگردی بر چه چیزی است؟ بگوی بر ارادت.
اگر پرسیدند که ارادت چیست؟ بگوی سمع و طاعت.
اگر پرسیدند سمع و طاعت چیست؟ بگوی هرچخ استاد گوید به جان
بشنود و به دل قبول کند و به تن فرمان برد.
اگر پرسیدند شاگرد را چه بهتر؟ بگوی که اعتقاد پاک که هر
که به مراد رسید از روی اعتقاد پاک رسید.
اگر پرسیدند بنای خدمت بر چیست؟ بگوی بر ترک راحت و کشیدن
محنت.
اگر پرسیدند ارکان شاگردی چند است؟ بگوی چهار: اول آنکه
مردانه شروع کند که شروع نکردن به از فرو گذاشتن، که مرتد طریقت از مرتد شریعت
بدتر است که شریعت به کلمه ای به اطلاح آید و مرتد طریقت به هیچ چیز به اصلاح
نیاید. دوم به صدق تمام چهل روز خدمت کردن. سوم دل و زبان را به هم راست کردن.
چهارم پند گرفتن و هرچه از استاد شنود یاد گرفتن.
اگر پرسیدند آداب شاگردی چند است بگوی هشت: چون در آید
ابتدا سلام کند، دوم در پیش استاد کم سخن گوید، سوم سر در پیش اندازد، چهارم چشم
بر هر جایی نگشاید، پنجم اگر خواهد مسئله ای بپرسد اول دستوری طلبد، ششم چون جواب
گوید اعتراض نکند ، هفتم در پیش استاد سخن سرگوشی نکند[2]، و
هشتم به حرمت تمام نشست و خواست کند.
نیاز به استاد:
در هر سرزمین و هر عصری تعلیم در کلیه ی دانش ها و فنون نیاز
به معلمان ناموری داشت که در فن دانش خود معتبر بودند.
ابن خلدون[3]:
یاددادن چیزی از راه دیدن با چشم جامع تر و کامل تر از آموختن آن به نقل خبر و
دانش است، از رو ملکه ای که ب شیوه ی نخستین بدست می آورد کامل تر و راسخ تر از
ملکه ای است که از راه خبر حاصل می گردد.
قبل از اسلام وجود اصناف و صنعتگران در شهر شوش شاپور از
پیشه ورانی که در مجمع گرد آمده بودند واحدی ترتیب داد این مجمع صورت اداری واحدی
داشت که در راس آن استادان و پیشکسوتان هر رشته قرار داشتند.
بعد از اسلام در کتاب معالم القریه که اصناف دوره ی اسلامی
در قرن هفتم طبقه بندی نموده است، ار صنف نبایان، دوره گردان، گچ کاران در جامعه
اسلامی یاد کرده است.
بعد از اسلام اصناف تحت تاثیر باورهای مذهبی و صوفی گری با
باورهای مترتب با آئین های جوانمردی و پهلوانی قبل از اسلام و تصوف اسلامی ترکیب
شدند و تبدیل به اتحادیه های مذهبی متشکل از استادان و شاگردانی که به همان حرفه
تعلق داشتند، گردیدند.
سلسله مراتب صنف معماران
1
|
2
|
3
|
4
|
5
|
6
|
پیر یا شیخ
|
نقیب
|
استاد
|
خلیفه یا دستیار
|
صنعتگر یا شاگرد
|
مبتدی
|
1.
پیر یا شیخ:
به فضل و علم و بسیاری تجرب و مهارتش در آن حرفه از دیگران
متمایز می گردد. از شرایط شیخ آن بود که از طرف اعضای صنف انتخاب گردد و پس از
انتخاب مقامات مسئول او را به رسمیت می شناختند و یا محتسب که مامور اصلی دولت و
مسئول امور اصناف بود، او را تعین می کرد؛ وی در کلیه موارد نماینده صنف و بر
افراد و اعضای صنف حکمی نافذ داشت.
2.
نقیب:
رتبه ی نقیب یک رتبه قبل از شیخ است و به نظر می رسد دستیار
شیخ باشد، نقیب می بایست در کسب علم می کوشید، حرفه را خوب می شناخت و عادل می
بود. نقیب سه مرحله داشت1) نقیب بزرگ که پیشوای دیگران و برتر از آنان بود و دو
نقیب دیگر زیر فرمان او بودند؛ مهمترین وظیفه ی نقیب (کمر بستن) بود که یکی از
رسوم ضروری پیوستن به افراد یک حرفه بود، همچنین نقیب اطلاعاتی را که دانستن آنها
ضروری و مورد نیاز افراد گروه بود، در اختیار آنان قرار می داد. دفاع از کمر بستگان
و حمایت از اهل حرفه جز تکالیف نقیب بود.
3.
استاد:
در سرزمین های اسلامی معلم یا مقدم نیز نامیده می شد،
مسئولیت اصلی جامعه هنری یعنی بخش آموزش را به عهده داشتند، هر یک از استادان
تعدادی شاگرد از جان و دل گذشته که کمر بسته در خدمت یادگیری بودند، در اختیار داشت.
هر گاه در صنعت گری فهم و خدمت و کفایت مشاده می کرد به او عهد می بخشید و این به
منزله ی اجازه ی او برای ورود به صنف بود. تعداد شاگردانی که برای یک استاد کار می
کردند ثابت نبود، معمولا هر یک از استادان داری یک یا دو شاگرد بودند.
4.
خلیفه یا دستیار:
مرتبه ی میان صنعتگر و استاد را داشته و در کشور عراق
اصطلاحی رایج و معنی آن دستیار استادکار است.
5.
صنعتگر یا شاگرد:
فردی که می خواست صنعتی بیاموزد تا بعدها آن را پیشه خود
سازد
6.
مبتدی:
سرآغاز ورود در هر صناعت به شمار می رفت، این رتبه از آنگاه
آغاز می گردید که کودک به یکی از دکان های صاحبان حِرَف می رفت تا مدتی چیزهایی از
اسرار آن حرفه را آموخته و سپس به مرتبه صنعتگر یا شاگرد انتقال یابد.
دکتر علی نیکویی
[1] کتاب فتوت نامه سلطانی اثر ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری
(م910 ) از منابع شناخت فتوت و آداب آن بشمار میرود.
موضوع آن به گفتهی مؤلف: رسالهای است در بیان طریق اهل فتوت
و قوانین و آداب و شدّ و بیعت و پوشیدن تاج و خرقه و شرح ادب و سیرت هر فرقه و شرایط
نسخ و مرید و شاگرد و استاد و لوازم تکمیل و تعلیم و تلقین و ارشاد.
این اثر در یک مقدمه و دوازده باب و یک خاتمه سامان یافته است
و هر باب دارای چند فصل و گاهی نیز هر فصل دربردارنده چند قسمت است.
فتوت نامه سلطانی در سال 1348 شمسی با تصحیح و مقدمهی مرحوم
محمد جعفر محجوب از سوی بنیاد فرهنگ ایران در دو جلد به چاپ رسیده است.آقای دکتر محمدجعفر
محجوب در مقدمهی فتوت نامه سلطانی مینویسد: فتوت تصوفی است عوامانه و راه رسم های
آن ساده و عملی و درخور فهم پیشه وران و صنعتگران و کشاورزان و خلاصه عامه مردم است.
از همین روی کاشفی «علم فتوت» را شعبه ای از «علم تصوف» خوانده است. پدید آمدن و رواج
و رونق فتوت بر اثر جریان های اجتماعی خاصی بود. در این گفتار بارها از وابستگی کامل
آئین سخن به میان آمده است. در حقیقت عیاری، بعد از اسلام به صورت فتوت در آمد.
[3] ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی (۸۰۸–۷۳۲ ه ق، تونس)(تولد ۲۷ مه۱۳۳۲ - درگذشت ۱۹ مارس
۱۴۰۶)معروف به «ابن خلدون»، تاریخنگار، جامعهشناس، مردمشناس و سیاستمدار عرب مسلمان
است. وی را از پیشگامان تاریخنگاری به شیوه ی علمی و از پیشگامان علم جامعهشناسی میدانند که
حدود ۴۰۰ سال پیش از اگوست کنت - مؤسس علمی به نام جامعهشناسی (به فرانسوی: La sociologie) در فرانسه
- میزیست. ابنخلدون این علم جدید را عمران نام نهاد.
عبدالرحمن آموزشهای آغازین را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد
علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت.
او در دربار چند امیر در مراکش و اندلس (جنوب اسپانیا) به کار سیاسی پرداخت، اما در
۴۲ سالگی به نگارش کتابی پیرامون تاریخ جهان رو آورد که مقدمه ی آن بیش از خود کتاب شناخته شدهاست. این کتاب تاریخی
موسوم به «العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر» در هفت
جلد به دلیل سبک بدیع و نگرش نوینش، توجهات بسیاری را به خود جلب داشت و از دلایل اصلی
شهرت وی است.
کتاب او با نام «مقدمه ی ابن خلدون» در ایران شهرت دارد و توسط محمد پروین
گنابادی به فارسی ترجمه شدهاست.