۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه

نقش زنان در تاریخ سیاسی ایران



با نگاهی سطحی از بیرون مرزهای ایران به داخل کشورمان این برداشت آشکار می شود که هویت اجتماعی ایران و تصمیم گیران سیاست های داخلی و خارجی ایران مردان بوده اند و هویت دینی و فرهنگی این مردمان چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام کاملا مردانه می بوده؛ البته بعد از انقلاب مشروطه برای به روز درآوردن ظواهر تجدد گاها برخی از زن ها را در پست هایی گمارده اند اما چیزی که هست ایشان نیز در اصل دکوری برای نشان دادن برابری زنان و مردان در ایران بوده اند!
اما در اینجا نکته ای نهفته است و آن مورد این است که آیا ما مدل خاصی از حضور زنان در سیاست داریم یا هر جامعه ای مدل خودش را برای حضور زنان دارا می باشد؟ و احتمالا این مدل خاص حضور زنان در  سیاست و جامعه همان مدل غربی است و در جامعه ی شرقی با تاریخ و فرهنگ و تمدن خاص خودش همان مدل از حضور زنان باید اعمال شود تا بگوییم زنان هم در عرصه ی سیاسی جامعه ی شرقی حضور دارند!؟
ü     اساسا بیائیم بیندیشیم تا پیش از رشد فرهنگی غرب پس از گذر از قرون سیاه وسطی زن شرقی و علی الخصوص زن ایرانی در سیاست حضور داشته است یا خیر؟
با نگاهی گذرا به تاریخ ایران از دوران باستان تا به امروز در مورد نقش زنان در سیاست ایران پی می بریم و به چگونگی حضور زنان ایرانی در عرصه ی سیاست بهتر پی می بریم.
1.      دوران باستان:
در تورق صفحات ضخیم تاریخ ایران حتی در دور دستان می بینیم زن ایرانی بیش از هر زنی در هر ملتی در سیاست های ایران نقش فعال داشته است برای این مدعی نگاه می کنیم به دوردست ترین زمان تاریخی مکتوب ایران یعنی دوران شاهنشاهی هخامنشی تا به نقش زن ایرانی در سیاست های ایران در دوهزار و پانصد سال پیش پی ببریم: "مطاله ی همه جانبه ی تاریخ هخامنشی نشان می دهد که زنان دربار هخامنشی مخصوصا مادر و همسر شاه، بیش از همه هنگامی که منافع دودمان شاهنشاهی مورد خطر واقع می گردیده از نفوذ و قدرت خود استفاده می کردند و بیشتر نقش میانجیگری داشتند؛ چنان که در هنگام توطئه ی کوروش کوچک برای نابود کردن برادرش اردشیر دوم، مادرش پروشات با استفاده از نفوذ خود کوروش کوچک را از مرگ رهایی بخشید. در دوره ی هخامنشیان زنان دودمان شاهی و زنان اشراف در جشنها و مهمانی های دربار حضور می یافتند، این رخدادها در قیاس با دیگر دول غربی که سرآمدش یونانیان بودند کاری بی نظیر و بی همتا بود برای مثال در یونان همروزگار هخامنشی جشنها و رویدادهای مهم اجتماعی برقرار می گشت اما تنها این مراسم از آن مردان بود و زنان هیچ گاه نمی توانستند در آنها راه پیدا نمایند؛ زنان در دوره ی هخامنشی حتی در سفرهای جنگی پادشاه همراه می گشتند و در حقیقت بخشی از هویت و پایگاه اجتماعی شاه بودند؛ البته سفرهای زنان هخامنشی همواره با شاه نبود و گهگاه جداگانه انجام می گرفت و همراه وظیفه ای رسمی بود، چنانکه آمی تیس دختر خشایارشا و آمستریس به سوریه رفتند تا همسرش را که در کارزار رویارویی با اردشیر اول شاهنشاه هخامنشی بود را به دوستی و صلح با شاهنشاه فرا بخوانند.
در دوران ساسانیان اولین زن در تاریخ ایران به مقام شاهنشاهی می رسد، بعد از کشتن خسروپرویز به دست پسرش شیرویه در سال ۶۲۸ م، شیرویه بیش از شش ماه حکومت نکرد و دختر بزرگ خسروپرویز پوراندخت به سلطنت نشست.
تاریخچه فمنیسم در دنیا به بیش از ۱۵۰ سال نمی رسد، اما «پوران دخت»، پادشاه ایرانی دوره ساسانی ۱۴۰۰ سال پیش اولین سخن «فمنیستی» ایرانی را بیان کرد در نامه ای خطاب به سپاهیانش و خود را در زمره ی اولین پیروان تساوی حقوق زن و مرد قرار داد.
" این پادشاهی را نه به کشتن و قتل دیگران می توان نگاه داشت و نه با سپاه و قدرت لشگریان، تنها با عدل و داد است که می توان به اداره امور پرداخت و با انصاف، آن را پایدار کرد. پادشاه دادگر می تواند ملک را محافظت کرده و نگاه دارد و فرقی میان زن یا مرد بودن او نیست، پس امید دارم از من چنان عدالت و دادگستری و انصافت ببینید که هیچ کس تاکنون ندیده باشد. "
2.      دوران پس از اسلام:
یکی از مهم‌ترین عرصه های فعالیت زنان صفوی به ویژه زنان درباری و صاحب نفوذ، عرصه‌ی سیاسی بود. بی شک حرمسرا یکی از عوامل تأثیرگذار در سیاست آن عصر به شمار می‌رفت.
 می‌توان این گونه گفت که زنان در طول تاریخ ایران به لحاظ منزلت فردی و اجتماعی اوج و افول‌های متعددی داشتند. هرگاه جامعه از رونق و سیاست از اعتلا برخوردار بوده، منزلت زنان بالا و هرگاه جامعه درسراشیبی قرار داشته، منزلت زنان نیز افول کرده است. عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر نقش‌های اجتماعی تأثیر می‌گذارند. زنان طبقات بالای صفوی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و برای رسیدن خود یا خویشان خود به مقامات بالای کشور در امور سیاست دخالت می‌کردند و یا با تحت تأثیر و تحریک دیگران فعالیت‌های سیاسی می‌کرده اند. فعالیت سیاسی زنان در این دوره بیشتر به عزل و نصب‌ها و دسیسه چینی‌ها محدود بود و می‌توان گفت که در عرصه‌ی فعالیت‌های سیاسی، زنان به حاکمیت مردان تن داده بودند و در عرصه ای که قواعد آن را شاهان قدرتمند یا ضعیف صفوی مشخص می‌نمودند، اعمال اثر می‌کردند. در همین زمان برخی زنان به دلیل انتساب به مردان بزرگ و یا زیبایی از قدرت زیادی در تصمیم گیری‌های مملکتی برخوردار می‌شدند مانند پری خان خانم که در رویدادهای جانشینی طهماسب اول بسیار تأثیرگذار عمل کرد. همچنین مهدعلیا همسر محمد خدابنده که سیوری در مورد او می‌گوید : «... به مدت هجده ماه فرمانروای بلامعارض کشور بود»(سیوری، 1387: 68). وی که مادر شاه عباس اول بود و به رغم نفوذ گسترده ای که ایجاد کرده بود، به شکل کم سابقه ای در تاریخ ایران به دست سران قزلباش کشته شد.
3.      دوران قاجار و مشروطه
واقعیتهای تاریخی نشان می‏دهد زنان ایرانی در حادثه‌آفرینی وقایع ایران معاصر نقش داشته‌اند و این نقش، موثر، وسیع، كارساز و مثبت بوده و اغلب زنان ایفاگر این نقش، در كنار ملی‌گرایی و وطن‌خواهی، به ظواهر اسلامی پایبند بوده‌اند. در تقسیم بندی زنان ایرانی به شکل کلان می توان چنین عنوان نمود که: زنان درباری: اغلب مشغول دسیسه‏چینی و حرمسرایی ، زنان روشنفكر: در بهترین وضعیت، مبلغ آرا و اندیشه‏های فمینیستی غربی و كمونیستی شرقی بودند. آنها تعدادشان اندك و گستره فعالیتشان تنها به دولت، دربار، دانشگاه و مدارس ختم می‏شد. فعالیت این دو دسته كمتر با مبانی ملی و مذهبی مردم ایران ارتباط داشت و علت واكنش سرد توده زنان به فعالیتهای آنان، همین مساله بود. توده زنان ایرانی با حفظ ارزشهای ملی و مذهبی به میدان آمدند و با این كار ثابت كردند شرط حضور زنان مسلمان در عرصه سیاسی ــ ‏اجتماعی، كنارنهادن ارزشهای ملی و مذهبی نیست، بلكه با حفظ آن می‏توان عالی‏ترین حضور و فعالیت موثر و وسیع را به نمایش گذاشت.
نقش اصلی مخالفتهای ضد دولتی و حتی فعالیتهای ضداستعماری و نیز مخالفت با استبداد را زنانی برعهده داشتند با انگیزه‏های مذهبی و با هدف حفظ كیان كشور پای به میدان مبارزه نهادند.
برای مثال واقعه ی تباکو، چرا زنان حرمسرای سلطنتی، قلیانها را شكستند؟ چرا برخی از آنان، خبرهای اندرونی را به مخالفان حكومت دادند؟ و به چه دلیل بعضی از زنان درباری، از افكار سیدجمال‏الدین و از اقدام میرزارضای كرمانی علیه ناصرالدین‌شاه حمایت كردند؟ به این سوالها، پاسخهای مختلفی داده شده و از جمله گفته شده است اغلب زنان شاه را دهقان‏زادگانی تشكیل می‏دادند كه شاه بیشتر آنان را در گردش و شكار و به‌صورت‌تصادفی می‌یافت و به همسری برمی‌گزید. اغلب این زنان وضعیت رضایت‏بخشی نداشتند. تعداد زیادی از آنها، تنها چندبار در سال همسر خود را می‏دیدند و گاه اتفاق می‏افتاد شاه حتی از تولد و مرگ فرزندان این زنان آگاه نمی‏شد. تاج‏السلطنه، دختر ناصرالدین‏شاه، درباره وضع این زنان شاه نوشته است: «در خانه‏هایی كه دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد، مخلوقاتی سر و دست شكسته، بعضی با رنگهای زرد و پریده، برخی گرسنه، برخی برهنه، بعضی در تمام شبانه‌روز منتظر و گریه‌كننده، در زنجیر به سر می‏برند. در مقابل این زندگانی تاریك، مرگ، روز سفید ما است. تلاش این دسته از زنان در مخالفت با سلطنت را نمی‏توان در پرونده زنان مرفه و اشراف قرار داد، آنان بیش‌ازآن‏كه به دربار تعلق داشته باشند، به جامعه دهقانی و روستایی تعلق داشتند. برخی از مهمترین حركتهای ضددولتی زنان شاه و دركل زنان دربار را به شرح زیر می‏توان نام برد:
یكی از برجسته‏ترین مخالفتهای این زنان درباری با اقدامات شاه، طغیان آنها علیه قرارداد رژی بود. در این حادثه بسیاری از زنان ‏درباری به حدی منقلب بودند كه تمام قلیانهای بلوری، چینی و گلی را شكستند و همه آثار دخانیات را از عمارت سلطنتی پاك كردند. در این حركت، همه زنان، چه كوچك و چه بزرگ، همدست بودند. هم‏دستی زنان و پافشاری‏شان، شاه را شگفت‌زده كرد، به‌طوری‌كه شاه با خشم و غضب می‏گفت: «زن‏هایم حاضر بودند، برای خوشی من جان خود را فدا كنند، اما امروز حتی از دادن یك سیگار به من مضایقه می‏كنند.
جلوه دیگر مخالفت زنان شاه با قرارداد رژی، زمانی ظاهر شد كه ماموران دولتی به سوی مردان و زنان تظاهركننده آتش گشودند. در پی آن، زنان اندرونی بنای گریه و زاری گذاشتند. یكی از آنها، گریه و زاری بیشتر می‏كرد. ناصرالدین‌شاه وقتی او را دید، برای آرام‌كردنش گفت: حكم تحریم تنباكو، از میرزای شیرازی نیست، و الا من هم اطاعت می‏كردم. آن زن پاسخ داد: پس این صدای تیر و تفنگ كه به طرف سادات و علما شلیك می‏شود را نمی‏شنوید. شاه برای گمراه‌كردن آن زن گفت: این تیرها به هوا شلیك می‏شود.
اوج مخالفت زنان حرمسرا با قرارداد را می‏توان در اقدام انیس‏الدوله، سوگلی شاه، مشاهده كرد. شاه قلیان درخواست نمود اما او كه ریاست حرمسرا را بر عهده داشت، گفت: كشیدن قلیان حرام است. شاه گفت: چه كسی آن را حرام كرده. وی جواب داد: همان كسی كه مرا بر تو حلال كرده است. انیس‏الدوله كه دختر یكی از دهقانان لواسان تهران بود و در جریان مسافرت شاه به لواسان به عقد شاه درآمد، بارها در جهت خواست عمومی گام برداشت. به‌عنوان‌مثال، «وی از شاه خواست كه ركن‏الدوله حاكم شیراز را عوض نكند تا مردم مجبور نشوند با آمدن حاكم جدید، دوباره مالیات بدهند. شاه با تقاضای وی موافقت كرد.
البته همه فعالیت سیاسی ــ ‏اجتماعی زنان دوره ناصری به آنچه برشمردیم، خلاصه نمی‏شود بلكه تاریخ، فعالیتهای دیگری را از آنان ثبت كرده است. از جمله: افزایش رنگ و بوی سیاسی مجالس روضه‌خوانی (مانند سخنرانیهای سیاسی واعظ اصفهانی در مجالس روضه زنان) و قلم‏زنی در عرصه اعتراض سیاسی (مانند رساله نوری‌خانم‏جان تهرانی درباره راه نجات زنان). با مشاهده این تلاشهای زنان ایرانی بود كه خانم مری‏شیل، همسر وزیر مختار انگلیس در زمان ناصرالدین‌شاه، درباره زنان ایران اذعان كرد: باید اعتراف كنم با آن‏كه پنهان‌بودن آنها در ورای حجاب و پوشیدگی كاملشان یك حقیقت انكارناپذیر است، ولی مطرودبودن زنهای ایرانی واقعیت ندارد.
مشاركت زنان در برخوردهای مسلحانه دوران مشروطه
در دوره استبداد صغیر كه درگیری نظامی بین مردم و محمدعلی‌شاه شدت یافت و برخوردهای مسلحانه سختی روی داد، در موارد ضروری، زنان نیز نقشی مستقیم و فعال داشتند. در این زمینه، نقش زنان تبریز، پررنگ‏تر و برجسته‏تر از همه‏جا بود. ماجرای زنان در تبریز زمانی شروع شد كه شاه پس از به‌توپ‌بستن مجلس و تعطیل‌كردن آن، عین‏الدوله را برای تصرف تبریز فرستاد. او شهر تبریز را به محاصره خود درآورد و در مدت محاصره یازده‌ماهه تبریز، زنان علاوه بر پختن غذا، دوختن لباس، بافتن جوراب، پركردن پوكه، خبررسانی جنگی و پرستاری از مجروحان، حتی به جنگیدن با لباس مردانه در میدان رزم پرداختند. یكی از همین زنان در این باره گفته است: «در بحرانی‏ترین روزهای قیام، مجبور بودیم برای رعایت پنهان‏كاری، تكه‏های نان را زیر چادر به سینه و شكم‏مان ببندیم و به سنگر مجاهدان برسانیم،ستارخان تحت‌تاثیر نامه یكی از زنان تبریزی، فرمان حمله به مقر مستبدان شهر تبریز را صادر كرد و در این حمله، حداقل بیست زن كشته شدند. پاولویچ دراین‌باره نوشته است: یكی از سنگرهای تبریز را زنان چادر‌به‌سر تبریزی اداره می‏كردند.
یكی از این زنان، عزت‏الحاجیه، مادر كلنل تقی‏خان پسیان بود. این شیرزن وقتی خبر مرگ كلنل را برای او آوردند، مجلس جشن ترتیب داد، لباس سفید پوشید و به هیچ‌كس اجازه نداد لباس سیاه به تن كند. در بین زنان مبارز تبریز، زنانی از گیلان و كردستان نیز دیده می‏شدند كه گاه در بین آنان پیرزن شصت‌هفتادساله و دختر سیزده‌چهارده‌ساله به چشم می‏خورد زنان كشاورز روستاهای آذربایجان هم در حالی كه نوزادان خود را بر پشت بسته بودند، اسلحه برداشتند و دوش به دوش مردان جنگیدند.
در جنگهای ضداستبدادی مردم با محمدعلی‌شاه، علاوه بر زنان تبریز، زنان شهرهای دیگر هم به ایفای نقش پرداختند؛ از جمله زمانی‌كه محمدعلی‌شاه در تهران مجلس را به توپ بست و برخی از جوانانی را كه به دفاع از مجلس می‌پرداختند، كشت، مردان جرات نمی‏كردند جنازه جوانان را بردارند و به خاك بسپارند، تااینكه زنان همت ‏كردند و آنها را بر‏داشتند و به خاك سپردند.
حضور زنان در حوادث پس از مشروطه
با تلاش مردان و زنان این مرز و بوم، انقلاب مشروطه سرانجام در سال ۱۲۸۵.ش/ ۱۹۰۶.م به پیروزی رسید. محمدعلی‌شاه تبعید شد و احمدمیرزا به جای او نشست، اما انقلاب نوپای مشروطه، همچنان خود را به حمایت و حضور مردم نیازمند می‏دید. زنان با درك شرایط و موقعیت، به شكل دیگری این‏بار به معاونت و مساعدت دولت و مجلس آمدند. این تلاشها، حاصل و برآیند قیام عمومی آنان در مساله گریبایدوف و حادثه تنباكو بود و آنان علیرغم‌آنكه از حق رای و انتخاب‌شدن برخوردار نشدند، صحنه دفاع از انقلاب مشروطه را ترك نكردند.
مطالبات سیاسی:
در جریان انقلاب مشروطه، زنان هیچگاه خواسته‏های صنفی خود را مطرح نكردند، اما پس از پیروزی انقلاب، آنان خواهان آن شدند كه تشكلهای سیاسی آنان از سوی مجلس به رسمیت شناخته شوند. زنان در اولین اقدامشان برای رفع موانع موجود بر سر راه فعالیت تشكلهای سیاسی بانوان، از مرتضی‏قلی‏خان، نماینده اصفهان، خواستند این مساله را در مجلس مطرح نماید و زمینه را به گونه‏ای فراهم آورد كه مجلس مجوز قانونی فعالیتهای زنان را به تصویب برساند.
عده‏ای از نمایندگان، طرح مساله را در مجلس غیرضروری دانسته و آن را جزء وظایف وزارت داخله قلمداد كردند. البته آنها معتقد بودند وزارتخانه باید تشكلها‏ی سیاسی زنان را قدغن نماید. عده‌ای دیگر می‏گفتند: اصل اجتماع سیاسی زنان اشكالی ندارد، ولی چون امكان فاسدشدن برخی توسط این تشكلها وجود دارد، باید از تاسیس و تداوم آنها جلوگیری كرد. اما تعدادی ــ مثلا وكیل‌الرعایا، نماینده همدان ــ در دفاع از این تشكلها می‌گفتند: «اگر در آن مفسده‏ای راجع به دین و دنیا بروز كرد، آن وقت باید در آن را گل گرفت.» ولی سرانجام، مجلس رأی به غیرقانونی‌بودن این تشكلها داد. البته این تصمیم مجلس چندان بر فعالیت تشكلهای سیاسی زنان تاثیر نگذاشت و تاریخ پس از پیروزی انقلاب، شاهد افزایش كمی و كیفی این تشكلها بود.از دیگر مطالبات سیاسی زنان، برخورداری از حق رأی بود، اما با كمال شگفتی، علیرغم نقش موثری كه زنان در انقلاب مشروطه ایفا كردند، ماده چهار نظام‏نامه انتخابات، آنان را در كنار محجورین، صغار، متكدیان و مرتكبین قتل و سرقت قرار داد و آنها را از حق رأی محروم ساخت. طبق ماده هفت نظام‏نامه، حق انتخاب‌شدن نیز از ایشان سلب گردید. در سال ۱۲۸۷.ش/ ۱۹۰۸.م اصلاح نظام‏نامه در دستور كار نمایندگان مجلس دوم قرار گرفت اما بار دیگر كمیسیون نظام‏نامه، زنان را از حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌كردن، محروم ساخت. شهید مدرس، از كمیسیون به دلیل آن‏كه زنان را در زمره دیوانگان و سفیهان قرار داده بود، انتقاد كرد اما به علت تلاش گرایشهای سیاسی مخالف شركت زنان در انتخابات، زنان موفق به كسب حق رأی نشدند. یكی از نشریات در اعتراض به این مساله نوشت: «تا روزی‌كه زنان از حق رأی و ورود به مجلس، حتی برای تماشاكردن محروم‏اند، امید به ترقی در این كشور نیست.
مبارزه با اولتیماتوم روسیه: مجلس دوم در ۱۲۸۸.ش/۱۹۰۹.م افتتاح گردید و بی‏درنگ یكی از كارهای خود را سروسامان‌دادن امور مالیه كشور اعلام كرد. ازاین‌رو، دولت تصمیم گرفت مستشار خارجی استخدام كند. درهمین‌راستا، مورگان شوستر امریكایی به ایران دعوت شد و به عنوان مسئول امور مالیه كشور و با اختیارات وسیع شروع به كار كرد. روسها با حضور شوستر در ایران به مخالفت برخاستند و در پی آن، ارتش خود را به بندر انزلی فرستادند و تهدید كردند اگر شوستر از ایران اخراج نشود، ارتش تزاری مستقر در رشت به سوی قزوین و تهران حركت خواهد كرد.
به دنبال اولتیماتوم دولت روسیه، فریاد مردم از جمله زنان اصفهان، قزوین، آذربایجان و تهران از هر سو برخاست و حتی زنان هندی در همدردی با زنان ایرانی، صدای اعتراض خود را بلند كردند. در تهران، حدود پنجاه‌هزار نفر ضمن اعلام اعتصاب، به خیابانها ریختند. هزاران زن درحالی‌كه می‏گریستند و برخی از آنها كفن پوشیده بودند، آمادگی خود را برای جنگ با روسیه و دفاع از كشور اعلام كردند. بدرالملوك بامداد دراین‌باره نوشته است: «هزاران زن ایرانی در تظاهرات گردآمدند و بعضی از آنها بر فراز دیوار یا سكویی رفتند و برای مردم سخن گفتند و بر ضرورت دفاع از انقلاب پای فشردند و از مجلس خواستند كه در برابر تهدیدهای خارجی بایستد.
زمانی‌كه خبر تصمیم سری و محرمانه مجلس مبنی بر تسلیم‌شدن در مقابل اولتیماتوم روسیه افشا شد، زنان به یك اقدام متهورانه دست زدند. شوستر این اقدام را این‏گونه توصیف كرده است: «سیصد زن محجوب ایرانی از خانه‏های خود بیرون ریختند و آهنگ پارلمان كردند. بسیاری از ایشان با خود سلاح داشتند كه در آستین و زیر دامن خویش پنهان كرده بودند. سپس در برابر مجلس گرد آمدند و خواستار ملاقات با رئیس مجلس گردیدند و درنتیجه، تنی چند از ایشان به درون پارلمان راه یافتند. زنان سلاحهای خود را به نمایش گذاشتند و پرده از چهره برگرفتند و به رئیس مجلس اخطار كردند كه اگر او و همكارانش، لحظه‏ای از اجرای وظایف خود كه همانا پاسداری از آزادی و حیثیت مردم ایران است، غفلت ورزند، در آن صورت، ما زنان، نخست شوهران و پسران خود و سپس خود را از میان بر می‏داریم. زنان حتی پا را از این فراتر گذاشتند؛ چنانكه در حمایتی آشكار، جماعتی از زنان فقیر به پارك اتابك رفتند، تا به شوستر بگویند چون اداره خزانه تحت امرش، پول مورد درخواست ارتش را نمی‏پردازد، دولت و ارتش با وی مخالف‏اند.
دستاوردهای مشروطه برای زنان
زنان به هنگام سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه، پرچم قرمز بر سر در خانه‏های‌شان نصب می‏كردند. آنها وقتی از خانه‏های‏شان خارج می‏شدند، پرچم كوچك قرمزی در دست می‏گرفتند. این شور و شوق نشان می‏داد كه آنان قصد دارند نقش بیشتری نسبت به قبل از انقلاب، بر عهده بگیرند اما مردان مشروطه، نقش آنها را صرفا تا مرحله پیروزی پذیرفتند و پس از آن بیشتر مایل بودند زنان در خانه باشند تا در اجتماعات. چنین فضایی، زنان را وامی‏داشت كمتر در عرصه سیاسی حضور یابند.
زنان در جریان جنبشی كه به انقلاب مشروطه انجامید، حضوری فعالانه و همه‌جانبه داشتند. گاه از ظلم و ستم دولت بر علما به خروش می‏آمدند و گاه بازاریان را وامی‏داشتند در اعتراض به دولت، بازار را ببندند. آنها برای به‌ثمرنشاندن انقلاب، حتی از بذل مال و جواهرات خویش و مهمترازهمه از اهدای جان خود، مضایقه نكردند. زنان بارها جواهراتشان را برای كمك و پیروزی به انقلاب، هدیه كردند و كم نبودند زنانی كه در این راه، به زندان رفتند، تومار نوشتند، فریاد زدند، جنگیدند و به شهادت رسیدند. البته همه اینها، تنها بخشی از فعالیتهای آنان است؛ زیرا اقداماتشان در تشویق و حمایت از مردانی كه به انقلاب پیوستند، كمتر در نوشته‏های تاریخی آمده است.
زنان پس از پیروزی انقلاب مشروطه، چند درخواست سیاسی مطرح كردند: اول‌آنكه مجلس به تشكلهای سیاسی آنان رسمیت ببخشد و دوم‌اینكه به آنان حق انتخاب‌شدن و انتخاب‌كردن داده شود. اما مجلس با هیچ‏یك از این دو خواسته موافقت نكرد. زنان بی‏توجه به این بی‏مهری‏ها و زمانی‌كه روسیه و انگلیس شمال و جنوب كشور را مورد تجاوز قرار داده بودند، صحنه را ترك نكردند و با شركت در راهپیماییها و حتی با جنگ علیه قوای انگلیسی جنوب، تلاش كردند از مرزهای كشور و ارزشهای انقلابی‌شان پاسداری كنند. آنان در این راه، جان خود را به خطر انداختند و هنگامی‌كه باید از زندگی آسوده‏تری كه انقلاب مشروطه وعده آن را داده بود، بهره‏مند می‌شدند، با تحریم كالاهای خارجی، زندگی‌شان سخت‏تر گردید.
پس از انقلاب اسلامی نیز زنان در پشت پرده ی مردان سیاست مدار حضور داشتند و بی شک تاثیرات فراوانی نیز به روی اهداف ایشان داشته اند؛ می توان از زنانی چون همسر آیت الله هاشمی رفسنجانی، فائزه هاشمی، معصومه ابتکار، مرضیه دباغ، مرضیه وحید دستجردی، و زهرا رهنورد را نام برد.
از آنجا که نقش زنان در جامعه ی ما نقش پشت پرده می باشد شاید اکنون به تاثیرات عمیق زنان معاصر به روی سیاست های کلان کشور نتوان به روشنی آگاهی یافت اما با توجه به سابقه ی تاریخی نمی توان گفت زنان ایران بی تاثیر به روی سیاست های ایران می باشند.
دکتر علی نیکویی

۱۳۹۴ آبان ۲۳, شنبه

ریشه های تاریخی جشن پوریم یهودیان


یکی از جشن‌های مذهبی یهودیان چه در ایران و چه در اسرائیل و یا هر نقطه از گیتی که این مردمان باشند جشن پوریم است. این جشن از یک داستان در یکی از کتاب‌های تورات به نام استر آبشخور می‌گیرد. در اسطوره‌های یهود "استر" زنی است از پیامبران قوم یهود و     برادر‌زاده‌ی مردی به نام "مردخای" که در ادبیات دینی یهود این دو با نام "استر و مردخای" شناخته می‌شوند و آرامگاه هردوی ایشان در کنار یکدیگر در یک مقبره در شهر همدان ایران می‌باشد که زیارتگاه یهودیان است.
نقش‌داران داستان پوریم در تورات یک زن یهودی به نام استر، عموی او مردخای و خشایارشا شاهنشاه ایران هخامنشی که در تورات نام او "اخشوروش" ذکر گریده و "هامان" وزیر شاهنشاه ایران می باشد.
پوریم  از کلمه «پور» به معنی «قرعه» آمده ‌است که اشاره به قرعه‌ای که در کتاب استر، هامان وزیر برای مشخص کردن مناسب‌ترین روز و ماه برای نابودی یهودیان ایران ریخت، دارد.[1]
داستان پوریم به روایت تورات
استر دختری زیبا و یتیم و دختر برادر مردخای از ‌‌خادمان دربار هخامنشی بود.[2] استر به غیر از جمال نیکو، خصائل برگزیده‌ی فراوانی داشت و پس از آنکه اخشوروش به دلیل اطاعت نکردن همسرش، وشتی او را از ملکه بودن خلع کرد و تصمیم گرفت زن دیگری را به‌عنوان ملکه خود برگزیند،[3] استر به اطاعت از دستور عموی خود مردخای، نژاد و دین خود را به پادشاه آشکار نساخت[4] و به‌همسری اخشوروش، پادشاه شاهنشاهی‌ ایران درآمد.‌ بنا‌بر نوشته کتاب استر، وی بر ۱۲۷ ولایت از هند تا حبشه حکمرانی می‌کرد.
از آنجا که مردخای مردی دین‌مدار بود، به‌ویژه به خاطر خصلت‌های نیکوی خود، مورد مشورت شاهنشاه هخامنشی قرار می‌گرفت. نخست‌وزیر دربار هخامنشی فردی اجنبی از نسل عمالق به نام هامان بود که بنابر تکبر، انتظار داشت همگان در برابرش سجده کنند و به خاک بیفتند. اما مردخای یهودی که می‌دانست سجده کردن در برابر هر فردی یا چیزی جز خدا، به‌منزله بت‌پرستی و شرک خواهد بود، حاضر نمی‌شد تا در برابر هامان سر سجده خم‌کند.[5] از این رو هامان عمالقی کینه او را به دل گرفت و در صدد برآمد همه یهودیان ساکن در امپراطوری ایران را قتل‌عام کند و به نسل‌کشی یهودیان بپردازد.
هامان نزد پادشاه چنین وانمود کرد که قوم یهود فرمان پادشاه را اطاعت نمی‌کنند و در میان اقوام و ملل شاهنشاهی ایران تفرقه و نفاق می‌افکنند تا حکومت را تغییر دهند.[6]پس هامان فرستادگانی به تمام ولایات ایران فرستاد تا در روز ۱۳آدار تمامی یهودیان از جوان و پیر و حتی کودکان کشته شوند.[7]
مردخای وقتی از فرمان‌ هامان وزیر آگاهی یافت، از استر خواست که در نزد پادشاه برای یهودیان میانجی‌گری نماید. استر به مردخای پیغام فرستاد که تا زمانی که پادشاه او را نخواند، اگر به حیاط اندرونی شاه وارد شود، او را خواهند کشت و این‌که سی‌روز بود که پادشاه او را نخوانده بود.[8]وقتی مردخای، استر را مطمئن ساخت که خود او نیز شامل فرمان می‌شود، تصمیم گرفت که خودش را بر پادشاه ظاهر سازد،[9] استر و مردخای پادشاه را از نقشه‌های شوم‌هامان آگاه ساختند و توطئه‌های او را برملا کردند.
استر به پادشاه آگاهی داد که خود او از قوم یهود است و هامان قصد دارد همه یهودیان را در امپراطوری ایران از دم تیغ بگذراند. چون پادشاه ایران به این توطئه‌ هامان پی ‌برد سخت به خشم آمد و دستور داد همان کیفری که‌هامان برای یهودیان در نظر گرفته بود و با ترفند قصد داشت اجازه آن را از پادشاه بگیرد، درباره خود او، خانواده‌اش و افراد قومش اجرا گردد.
روز سیزدهم آدار فرا رسید. در این روز، دشمنان یهود امیدوار بودند بر یهودیان غلبه یابند، اما قضیه برعکس شد و یهودیان بر دشمنان خود پیروز شدند.[10]یهودیان به دشمنان خود حمله کردند و آنها را کشتند،[11]آنها در شهر شوش ۵۰۰ نفر از جمله ۱۰ پسر هامان به نام‌های فرشنداتا، دلفون، اسفاتا، فوراتا، ادلیا، اریداتا، فرمشتا، اریسای، اریدای و ویزاتا را کشتند،[12]بعد از این کشتار استر از پادشاه خواست تا اجساد ده پسر هامان را به دار بیاویزند و از پادشاه خواست تا به یهودیان اجازه بدهد تا کارشان را فردا نیز ادامه بدهند؛[13]با موافقت پادشاه ایران[14]یهودیان ۳۰۰ نفر دیگر را در پایتخت کشتند.[15]در سایر شهرها نیز یهودیان از خود دفاع کردند و آنها ۷۷۰۰۰ نفر از دشمنان خود را کشتند ولی اموالشان را غارت نکردند.[16]
این کار در روز سیزدهم ماه آدار انجام گرفت و آنها روز بعد، یعنی چهاردهم آدار پیروزی خود را جشن گرفتند.[17]یهودیان از آن تاریخ، به یاد این رویداد که به موجب آن از یک توطئه بزرگ نسل‌کشی رهایی یافتند، هر سال در ماه عبری آدار جشن می‌گیرند و آن وقایع را "پوریم" می‌نامند.[18]
دائرةالمعارف جهانی یهود درباره کتاب استر می‌نویسد:
اکثر محققان کتاب را افسانه و داستان‌هایی می‌دانند که بازگوکننده آداب و سنت‌های معاصری است که با ظاهر و آهنگی قدیمی ارائه شده است تا از حمله و هجوم به آن اجتناب شود. آنها خاطرنشان کرده‌اند ۱۲۷ ولایتی که نامشان در کتاب آمده با ۲۰ ساتراپی باستانی ایران در مغایرتی عجیب است. یا حیرت‌آور است که چگونه استر، یهودی بود خودش را مخفی می‌کند، در حالی‌ که مردخای که پسر عمو و در عین حال قیم او بوده، به‌عنوان یک یهودی شناخته شده بوده است. نیز غیرممکن است که یک غیرایرانی به‌عنوان نخست وزیر یا ملکه انتخاب شود و این که رویدادهای کتاب، اگر به راستی واقع شده‌اند، نمی‌توانسته‌اند با بی‌توجهی مورخان روبرو شده باشند. لحن به کار رفته در کتاب، ساختار ادبی و جایگاه کتاب بیشتر به یک داستان رومانتیک اشاره دارد تا یک واقعه‌‌شمار تاریخی. برخی پژوهشگران حتی منبع این اثر را کاملاً غیریهودی ردیابی کرده‌اند.[19]
سموئل کندی درباره کتاب می‌نویسد:
کتاب استر همه‌چیز می‌تواند باشد جز تاریخ، این کتاب، داستانی افسانه‌آمیز است که غرض ظاهری این افسانه آن بوده که برای جشن گرفتن عید پوریم، یک حقانیت و واقعیت تاریخی ذکر کند. کتاب استر اطلاعاتی نادرست را در مورد فارس نیز ارائه می‌دهد. در این کتاب آمده که خشایارشا بر ۱۲۷ ولایت حکمرانی کرده، حال آن که تعداد واقعیت تحت حکم ا‌و ۲۷ تا بوده است.
به نظر سموئیل کندی، کتاب استر سرشار از اندیشه‌ها و تصوراتی  است که از ادبیات اساطیری بابل سرچشمه گرفته است. چراکه اندیشه غلبه یک زن بر پادشاه بیگانه بیشتر با روحیه بابلیان قرن ۵ پیش از میلاد مناسبت دارد تا با تفکر یهودی. علاوه بر این، نام هیچ یک از قهرمانان کتاب استر یک اسم واقعی یهودی نیست. به استثنای شاه اخشورش (خشایارشا) بقیه، نام خدایان بابلی و عیلامی دارند. نام استر معادل «ایشتار» است. بانوی قهرمان داستان حتی در باب دوم، آیه هفتم، هدسه خوانده می‌شود که از القاب خاص رب‌النوع‌ بابلی است. استر و مردخای بابلیانی هستند که نقاب یهودی به چهره زده‌اند. دشمن آنها، هامان می‌توان بر مبنای زبان‌شناسی با هوما یک خدای عیلامی برابر دانست. وشتی، ملکه پارس هم، به همین ترتیب، می‌توان با مشتی یک رب‌النوع عیلامی تطبیق داد. از این‌رو کندی معتقد است اساس کتاب استر در عهدعتیق،یک افسانه بابلی قرن پنجمی است می‌باشد که کشمکش مرافعه مردخوای اشتار را با اخشورش بیان می‌کند. همانندی‌ها هم آن‌قدر زیاد است که نمی‌توان آن‌را بر تصادف حمل کرد.
از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۶ حدود یک‌صد قطعه از طومارهای بحرالمیت در قم را نیا اسفار متعدد عهد عتیق یافت شده‌اند، همگی به جز کتاب استر با عهد عتیق تطابق دارند. تومار بحرالمیت مربوط به گروه هاسنیان از یهودیان است که هم‌اکنون ترجمه این مخلوطات نیز به‌چاپ رسیده و در دسترس همگان است. دیگر آنکه در عهد جدید، هیچ نقل قولی اشاره‌ای به کتاب استر نشده است.[20]
اما ریشه‌‌ی تاریخی این داستان به‌نظر می‌رسد مربوط به شورشی باشد که در پایان سلطنت داریوش دوم و اوایل شاهنشاهی اردشیر دوم در جریان شورش استقلال‌خواهانه‌ی مصریان رخ داد[21]. قلعه‌ای به نام آلفانتین یکی از استحکامات مرز جنوبی مصر آن روز به شمار می‌آمد و به شکل جزیره‌ای در چند کیلومتری آبشار اول نیل قرار داشت و در دوره‌ی      فراعنه‌ی مصر به نام یپ (Yep) یا شهر فیل‌ها نامیده می‌شد به این سبب در زبان یونانی و زبان‌های اروپایی به آن آلفانتین می‌گویند؛[22]در این جزیره یک جماعت بزرگ یهودی از زمان فراعنه جای‌گیر بودند؛ جماعتی که شاید پس از تخریب اورشلیم در 586 پ.م به دست بخت‌النصر بابلی به مصر پناهنده شدند[23] و شاید از بقایای اسرائیلیان قدیم مصر بودند که همچنان در مصر ماندگار گشته بودند[24]. ایشان در این جزیره جامعه‌ای مجزا تشکیل داده بودند و شهر نسبتا بزرگی داشتند.[25]
مصر در زمان شهریاری کمبوجیه ضمیمه‌ی شاهنشاهی هخامنشی شد[26] این اسرائيلیان مصری و جزیره‌ی آلفانتین و معابد ایشان نیز به بخشی از قلمروی شاهنشاه هخامنشی درآمد.
داریوش دوم دست به یک سری اصلاحات در شاهنشاهی هخامنشی زد و ضمن فرمانی به متولیان معبد یهودیان مصر فرمان داد که مجموعه‌ی قوانینی که عزرا در سرزمین اصلی اسرائیل به دستور او وضع کرده است را در میان خودشان اجرا دارند و مراسم عید فصح را بر طبق قوانین عزرا انجام دهند.[27] گفته می‌شود که اجازه‌ی نوسازی معبدشان با هزینه‌ی دربار شاهنشاهی هخامنشی نیز به همراه این فرمان نامه فرستاده شد و این فرمان‌نامه در میان یهودیان جزیزه خوانده شد و شور و اشتیاقی در ایشان به پا داشت.[28]
یهودیان مصر پس از نوسازی معبد و با سوءاستفاده از آزادی‌هایی که شاهنشاهی هخامنشی برای ادیان و باورها ایجاد نموده بود دست به اقداماتی زدند که توهین به مقدسات مصریان به‌شمار می‌رفت و از جمله‌ی این اعمال، قربانی کردن گاو در معبدشان بود؛ این رفتار باعث شوریدن کاهنان مصری علیه ایشان شد.[29]
در این دوران افسری به نام وی‌دَرنَه سپه‌سالار و فرمان‌دار جنوب مصر بود، و ارشام هخامنشی شهریاری و حکومت مصر را از سوی شاهنشاه هخامنشی داشت. ارشام در سال 411 پ.م برای دادن گزارش روانه‌ی ایران شد و امر سرپرستی مصر را به وی‌درنه سپرد. فرزند وی‌درنه که یهودیان مصر نامش را نَفیان نوشته‌اند جانشین پدر در جنوب مصر گردید. به سرعت کاهنان جنوب مصر سربازان مصری زیر فرمان نفیان را به اعتراض قربانی کردن گاو در معبد یهودیان بر ضد ساکنان یهودی قلعه‌ی آلفانتین شوراندند؛ از سویی قوانین دولت شاهنشاهی هخامنشی برای احترام به مقدسات مصریان قربانی کردن گاو در مصر را ممنوع اعلام داشته بود، پس یهودیان آلفانتین با قربانی کردن گاو قانون شاهنشاهی هخامنشی را زیر پا نهاده بودند نفیان نیز با این شورش همراه و موافق گردید و معبدی که یهودیان جزیره‌ی آلفانتین در زمان آخرین فرعون مصر پیش از لشگر‌کشی کمبوجیه ساخته بودند و در زمان داریوش دوم نوسازی کرده بودند توسط شورشیان مورد حمله واقع شد و گنجینه‌ی آن به تاراج رفت.[30]
یهودیان مصر با زنان و فرزندانشان پلاس پوشیدند و سوگوار نشستند و روزه گرفتند و از خدایشان درخواست نمودند که دشمنانشان را نابود سازد و شکوائیه‌ای به سوی هم مذهبان و هم‌نژادان یهودی خود در اورشلیم و سامره نوشتند و به ایشان آگهی دادند از ظلمی که بر ایشان رفته است و معبد ایشان در آلفانتین که ویران گشته پیش از کمبوجیه برپا بود و حتی در زمان لشکر‌کشی کمبوجیه حرمتش حفظ شد و از اسرائیلیان سامره و اورشلیم خواستند که پادرمیانی نزد شاهنشاه ایران نمایند برای بازسازی معبد یهودیان مصر؛ ولی اسرائیلیان سامره و اورشلیم میانه‌ی خوبی با اسرائلیان مصر نداشتند، پاسخی که از اورشلیم و سامره به آنها رسید آن بود که نزد شهریار و حاکم مصر ارشام روند و از آن پس نیز از قربانی کردن گاو خودداری نمایند. پلاس‌پوشی و   روزه‌داری و و زاری یهودیان به درگاه خدایشان ادامه داشت. نفرین آنها متوجه وی‌درنه بود که می‌پنداشتند برپا‌کننده‌ی این شورش بوده زیرا با قربانی کردن گاو و گوسفند مخالف بوده، و پسرش با اشاره ی او مرتکب این جنایت شده است. جمع بزرگی از آنها به سوی پایتخت جنوب مصر «تبس» به راه افتادند و در کنار دروازه‌ی شهر بست نشستند. این اقدام آنها شورش تلقی می‌گشت و همه آنها به اتهام برهم زدن نظم عمومی بازداشت و زندانی شدند. در دنبال گزارش که نشان از خشم شدید اسرائيلیان مصر از حاکم ایرانی به‌خاطر بازداشت و زندانی کردن شورشیان است می‌خوانیم که خدای اسرائیل لابه‌های مظلومان را شنید و وی‌درنه را مورد خشم خود قرار داد و سگ‌ هار او را درید و   همه‌ی کسانی که در بی‌حرمتی به معبد خدای اسرائیل در آلفانتین شرکت داشتند به خواست خدای اسرائیل کشته شدند.[31]
روشن نیست که کشته شدن دشمنان اسرائیلیان مصر چگونه صورت پذیرفت ولی می‌توان پنداشت که ارشام وقتی به مصر بازگشت، بازداشتی‌های اسرائیل هنوز در زندان و در بیم کشتار بودند و او آنها را آزاد کرد و عاملان و باعثان تخریب معبد یهودیان را کیفر سخت داد. اما کیفر شدید عاملان مصری واقعه‌ی معبد آلفانتين که عمدتا کاهنان مصری بودند برای شاهنشاهی هخامنشی گران تمام شد، زیرا در این زمان مصریان وارد شورش ضد‌ایرانی شدند‌، اردشیر دوم که نیز گرفتار شورش کوروش صغیر بود امکان نیافت که به موقع برای آرام کردن مصر اقدام نماید و مصر از اطاعت شاهنشاهی هخامنشی بیرون رفت؛ فرعون‌های جدید مصر که به یاری سربازان یهودی نیاز داشتند همچون نیاکان دیرينه‌اشان با یهودیان نیک‌رفتاری کردند.
اسنادی که از این دوران بازمانده است نشان می‌دهد که یهودیان به فرعون وفادار بوده و زندگی عادی داشته‌اند.[32]
چنان که دیده شد، زندگی یهودیان مصر به دنبال این شورش ضد‌یهودی در خطر جدی قرار گرفت و بسیاری از ایشان به زندان افتادند و بیم کشته شدنشان می‌رفت؛ پس آن کشتاری که یهودیان در داستان استر و مردخای خبرش را داده‌اند می‌بایست در ارتباط با شورش مصر تفسیرش کرد؛ شاید یهودیان مصر نیز با فرعون جدید که علیه دودمان هخامنشی شورید همکاری کرده باشند، یعنی سربازان و ساز و برگ قلعه‌ی آلفانتین را در اختیار او قرار داده باشند و از این سبب توانسته باشند از کسانی که شورشیان یهودی را بازداشت و زندانی کرده بودند، انتقام بگیرند.[33]
داستان تورات رخداد  بزرگ تصمیم به کشتار یهودیان را به پایتخت ایران و زمان خشایارشا انتقال داده است به‌عبارت بهتر یهودیان اورشلیم در سده‌های بعدی در تورات خودشان داستان یهودی‌ستیزی را مربوط به دوران خشایارشا دانسته‌اند که در پایتخت ایران اتفاق افتاده است و داستان استر و مردخای را ابداع نموده‌اند؛ در این داستان گفته می‌شود که وزیر بزرگ خشایارشا که «‌هامان بن هَمداتا اجاجی‌» بود محرک اصلی برای صدور فرمان کشتار یهودیان سراسر کشورهای تابع شاهنشاهی هخامنشی بود.[34]
اما هامان از قبیله‌ی اِجاج بود که از قبایل کهن قوم کنعانی در فلسطین است و یهودیانی که به فلسطین کوچانده شده بودند مدت‌هاي درازی با آنها درگیری داشتند.[35] می‌توان اندیشید هامان کاهنان مصری را برای ویران کردن معبد یهودیان در جنوب جزیره‌ی آلفانتین به اتهام قربانی کردن گاو در معبدشان برانگیخته باشد تا یهودیان را برای شورش برانگیزد و ایشان را به کشتن دهد و کین دیرينه‌ی قوم خود را از آنها بازگیرد. داستان یهودی‌ستیزی هامان قابل توجیه است زیرا اجاجی‌ها بنا به داستان‌های تورات از قدیم با اسرائيلیان دشمن بوده و جنگ‌ها با یکدیگر داشته‌اند؛ شاید هامان یکی از بلندپایگان در دستگاه حاکم هخامنشی در مصر بود زیرا هم کنعانیان هم یونایان و هم مصریان در آن دستگاه بوده‌اند. در این زمینه نام‌های بسیاری از آرامیان در سده‌های پنجم و چهارم برای ما مانده که در مصر سکنی داشته‌اند، در گورستان آرامی‌ها در مصر نام‌های ایرانی همچون «بغه‌داته» نیز دیده می‌شود ولی نام پدر و پدربزرگشان آرامی است و نشانه‌ی قومی سرزمین خودشان در کنارشان دفن گردیده است و این نشان از آن دارد که برخی کسان آنها که مناصب بلند در دستگاه دولتی هخامنشی در مصر داشتند در نسل‌های بعد نام ایرانی برای خود گمارده بودند.[36]
با این اوصاف هامان اجاجی یک آرامی‌تبار خالص بوده و بی‌شک در مصر می‌زیسته ولی در داستان تورات اورشلیم تبدیل به وزیر خشایارشا گردیده است.
در دیگر کتاب مقدس سامی‌نژادان، قرآن؛ نام هامان شش‌بار آمده است و تصریح گردیده که وزیر فرعون و همدست او برای نابودگری بنی‌اسرائیل بوده و مورد خشم خدای بنی‌اسرائیل قرار گرفته.[37]
نوشته‌هایی که در سده‌ی اخیر در مصر در همین جزیره‌ی آلفانتین کشف شد، حقیقت رخداد را برای ما روشن می‌سازد و با بازخوانی آنها معلوم می‌شود که اصل واقعه در مصر اتفاق افتاده بوده است. اما نویسندگان تورات کنونی حضور جماعت یهودی در مصر را به رسمیت نمی‌شناختند و یهودیان مصر نیز اختلافشان با یهودیان اورشلیم چنان بود که قبله‌ی آنها را به رسمیت نمی‌شناختند و قبله‌ی خاص خود را داشتند که در همان جزیره ساخته شده بود. علت سکوت تورات کنونی (تورات اورشلیمی) در مورد رخداد یهودیان مصر و انتقال داستان به ایران و شهر شوش همین اختلافات ریشه‌ای است.[38]

دکتر علی نیکویی

پانویس:

1.      Marc Lee Raphael, Judaism in America, Columbia University Press, p.32-33
2.       کتاب استر، باب دوم
3.       کتاب استر،1/13
4.       کتاب استر،2/11
5.       کتاب استر، باب 13
6.       کتاب استر، 3/8
7.       کتاب استر، 3/14
8.      کتاب استر،4/11
9.       کتاب استر،4/16
10.      کتاب استر، 9/1
11.      کتاب استر، 9/5
12.     کتاب استر، 9/7
13.    کتاب استر، 9/13
14.    کتاب استر، 9/14
15.    کتاب استر، 9/15
16.     کتاب استر، 9/16
17.    کتاب استر، 9/17
18.    کتاب استر،9/32
19.     شاکر، محمدکاظم و محمدسعید فیاض. «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!». قرآن شناخت (موسسه اموزشی و پژوهشی امام خمینی) بهار وت ابستان،ش. ۵ (۱۳۸۹): 145 تا ۱۶۴.
20.     شاکر، محمدکاظم و محمدسعید فیاض. «هامان و ادعای خطای تاریخی در قرآن!». قرآن‌شناخت (موسسه اموزشی وپ ژوهشی امام خمینی) بهار و تابستان،ش. ۵ (۱۳۸۹): 145 تا ۱۶۴.
21.     زرین کوب، عبدلحسین؛ تاریخ مردم ایران، ج1؛ ص182
22.    گنجی، حسن؛ نمونه ای از سیاستهای مذهبی پادشاهان قدیم ایران و توجه آنها به آداب و رسوم مذهبی؛ مجله ی گوشه ای از تاریخ؛بهار1328، شماره 3؛ ص 149
23.   طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الرسول ملک؛ج2؛ ابولقاسم پاینده؛ ص458
24.   بهمنش، احمد؛ تاریخ ملل قدیم آسیای غربی؛ ص 223
25.   گنجی، حسن؛ نمونه ای از سیاستهای مذهبی پادشاهان قدیم ایران و توجه آنها به آداب و رسوم مذهبی؛ مجله ی گوشه ای از تاریخ؛بهار1328، شماره 3؛ ص 149
26.    زرین کوب، عبدلحسین؛ تاریخ ایران زمین؛ ص 29
27.   توفیقی، حسین؛ آشنایی با ادیان بزرگ؛ص182
28.   امستد،آلبرت؛تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ محمد مقدم؛484
29.    زرین کوب، عبدلحسین؛ تاریخ مردم ایران، ج1؛ ص182
30.    امستد،آلبرت؛تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ محمد مقدم؛494
31.    امستد،آلبرت؛تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ محمد مقدم؛ 495 الی 497
32.   امستد،آلبرت؛تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ محمد مقدم؛ ص 508
33.    خنجی، امیرحسین؛ اردشیر اول؛ ص273 ؛ WWW.Irantarikh.com
34.   خنجی، امیرحسین؛ افسانه ی پوریم؛ ص486 ؛ WWW.Irantarikh.com
35.   در مورد قوم اجاج نگاه شود به : کتاب سموئیل، بابهای 15 و 17
36.   امستد،آلبرت؛تاریخ شاهنشاهی هخامنشی؛ محمد مقدم؛ ص 635 الی 636
37.   قرآن، آیات 6و8و 38 سوره ی قصص و آیات 23و 24و 36 سوره ی عافر و آیه ی 39 سوره عنکبوت.
38.  خنجی، امیرحسین؛ افسانه ی پوریم؛ ص488 ؛ WWW.Irantarikh.com