۱۳۹۴ آبان ۲, شنبه

پوشش زن ایرانی در دوره ی شاهنشاهی صفویه


یکی از مظاهر  مدنیت پوشش است ؛پوشش هر جامعه به واسطه ی ارزشها و ضد ارزشهای جامعه قابلیت تغییر دارد در جوامع مردسالار شرقی پوشش زنان قابلیت بیشتری در انعکاس فرهنگهای آن جامعه را دارد زیرا در این جوامع زن تحت تاثیر باورها و عقاید اجتماعی و مذهبی و زیر سلطه ی مرد مجبور به اجرای آن پوششها می باشد.
اگر از تاریخ یکصد ساله ی معاصر ایران بگذریم حضور زنان به شکل کنونی در جامعه ممکن نبود و زن همواره در پشت پرده ها و دور از چشم مردمان می بوده و این ارتباط با اسلام و اسلام آوردن ایرانیان نداشته زیرا در عهد باستانی ایران نیز که هنوز ایرانیان اسلام نداشتند حضور زنان در جامعه را نمی بینیم؛اگر پیکرها و سنگنگاره های ایران باستان را بنگریم تعداد پیکرهای زنان بسیار نادر و انگشت شمار است بر خلاف دنیای غرب که اکثرا زنان لخت و عریان به شکل مجسمه تراشیده می گشت و این نشاندهنده ی تفاوت بنیادین نگاه به زن در ایران و در غرب می باشد.
یکی از ادواری که در تاریخ پس از اسلام به عنوان دوران شکوفایی تمدن ایرانی نام برده می شود دوران حکومت دوصد و چند ساله ی صفوی است اما جدا از تمام اتفاقات سیاسی این دوران اوضاع فرهنگی این زمان نیز جایگاه تامل دارد که یکی از زوایایه فرهنگی آن دوران پوشش زنان می باشد؛ اطلاعات درست و دسته اول را نسبت به پوشش زنان می توان از سفرنامه های سیاحان اروپایی که پانصدسال پیش به ایران آمده بودند استخراج کرد... 
شاردن در سفرنامه ی خود در مورد پوشش ایرانیان و زنان ایرانی چنین می نویسد:پوشاک ایرانی قد و قامت را بلندتر از لباس ما اروپاییان نمودار می سازد و ارزانتر تمام می شود.با وجود این کشوری وجود ندارد که در آن به قدر این سرزمین(ایران)شکوه و تجمل ملبوسات اعم از مردان و زنان بیشتر و زیادتر باشد. لباس زنان از بسیاری جهات همانند پوشاک مردان است.پیراهن را که قمیص می خوانند و کلمه ی شمیز از آن آمده از جلو تا ناف باز است بالا پوش های بانوان بلندتر از کلیجه های مردان است چنانچه تا پاشنه ی پا می رسد کمربندهای بانوان باریک است و یک شصت پهنا دارد بانوان و مردان ایرانی دستکش بر دست نمی کنند دستکش در مشرق زمین مفهومی ندارد تنبان همانطور تا قوزک پا می رسد ولی ساقها بلندتر و تنگتر و ضخیم تر است چون بانوان هرگز جوراب پای خود نمی کنند، زنان با نیم چکمه ای پای خود را می پوشانند که تا چهارانگشت بالاتر از قوزک می رسد و آن یا کار دستی است و یا از منسوجات گرانبها تهیه می شود(1)
تاورنیه در باب پوشش زنان ایرانی می نگارد:زنان ایرانی لباسهای جذاب می پوشند لباس زنان ایرانی از بالاتنه تا پایین تنه مجزا نیست روی هم و یکسره است و با لباس مردان تفاوتی ندارد از جلو باز و از ماهیچه ی پا تجاوز نمی کند کمرشان را تنگ     نمی بندند  آستینشان به دست و بازو چسبیده تا پشت دست می رسد بلندی شلوار زنان چون مردان تا پاشنه ی پا می رسد کفش زنان ایرانی با کفش مردان تفاوتی ندارد و رنگ آن سبز و قرمز و زرد یا بنفش است(2)
ژرژ مانواریک نیز در مورد البسه ی ایرانیان می نویسد:خیلی تنگ و خوش طراز است و زنان هم مانند مردان شلوارهای مخملی و گلی می پوشند(3)
...رسم است زنان در ایام قائدگی تافته ی سیاه بپوشند و این روش تا جایی رسمیت یافته که اگر مطربی بیاورند و رقاص تافته ی سیاه پوشیده باشد به او چیزی نمی گویند تا به میل خود برقصد اما هیچ کس نزدیک او نمی رود و هنگام صرف غذا  رقاص باید غذا را به تنهایی بخورد(4)
پوشش زنان قزوین
زنان در کوچه های قزوین فراوانند ولی همه پیاده اند و روی خود را پنهان می کنند و چادرهای آنان بسیار ارزان قیمت است؛بسیاری از بانوان طبقات عالی در حالی که  لباسهای فاخر در زیر برتن دارند برای پنهان کردن شخصیت خود چُنین چادرهایی بر سر می کنند؛زنان نسبت به مردان این برتری را دارند که می توانند طرف مقابل را ببینند و خود دیده نشوند(5)
پوشش زنان مازندران
زنان و مردان مازندران دارای چشم و ابروی سیاه و موهای مشکی هستند و به خصوص زنان در نظر زیبا جلوه می کنند،مخصوصا که بر خلاف زنان مسلمان دیگر هیچ وقت چهره ی خود را نمی پوشانند و از حرف زدن با مردان امتناع نمی ورزند و چون مردان دیار خود بسیار مهربان و مودب هستند(6)
پوشش زنان کُرد
لباس کردان چیزی است بین لباس ایرانی و ترک و جنس آن خشن است زنان ایشان با سر و صورت باز حرکت می کنند و با مردهای خودی و بیگانه به طرز آزاد صحبت می نمایند(7)
پوشش زنان جزیره ی هرمز
...لباسشان عبارت است از روپوشی گشاد و بی آستین از پارچه ی پنبه ی سفید یا آبی که تا روی پایشان می رسد و جز سوراخهایی که برای دیدن جلوی پا ضروری است منفذی ندارد همگان میخی زرین بر بینی دارند (8).زنان هرمز به واسطه ی شدت حرارت هوا فقط زیر شلواری و روی آن یک پیراهن بلند می پوشند(9)
پوشش زنان ارمنی
زنان ارمنی برخلاف زنان مسلمان حتی در منازل خود نیز در صورتی که شوهرکرده باشند حجابی دارند که بینی را مستور می سازد این پوشش  برای این است که خویشاوندان نزدیک و کشیشان که مجاز به دیدن ایشان هستند تنها یک قسمت از صورتشان را ببینند اما دختران تا دهان صورت خود را می پوشانند و این دلیل معکوس دارد یعنی تا اندازه ای مرئی باشند که زیبایی صورتشان نمودار گردد و تعریفشان بر سر زبانها بیفتد(10)
پوشش زنان زرتشتی
لباس زنان زرتشتی ایران هیچ گونه شباهتی به لباس دیگر زنان ایرانی ندارد با اینکه ایشان نیز نوعی شلوارک نازک برپا دارند و بالاپوشی با قبایی بسیار گشاد می پوشند که تا قوزک پای آنان می رسد؛آستینهای این بالاپوش بسیار دراز و شبیه لباس زنان عرب است و آستین لباسشان به قدری بلند است که برای گرفتن بازوی یکدیگر  قادر نیستند دست را از آستین بیرون بیاورند. زنان زرتشتی سرو و گردن و موی خود را به گونه ای می پوشانند که جز صورتشان معلوم نیست و روسری آنان بی شباهت به سربندهای زنان سالمند اسپانیا نیست جز اینکه سربند زنان زرتشتی چین دار نیست. این لباس به آنها نوعی برتری و وقار می دهد...(11)
پوشش زنان یهودی
مردان و زنان یهودی لباس آلبالویی رنگ بر تن دارندکه از نظر ظاهر شبیه به لباس کشیشان روسی است زنان روسری زردرنگ برسر می کنند ولی صورت خود را نمی پوشانند و اندام آنها موزون است(12)
با برسی تمام این سفرنامه ها می توان به این نتیجه رسید زن ایرانی پنج قرن پیش پوشیده می بوده فارغ از هر مذهب و دین...اما نکته ی ظریفش آن می باشد که هیچ گونه فشار از جانب حکومت مرکزی که حکومت شیعی و دینی بوده بر نوع پوشش زنان اعمال نمی گشته و این میل درونی و عرف اجتماعی حاکم بر زن ایرانی می بوده .
مسئله ی حجاب دو بار در ایران بحران زا گشت یک بار بر اثر ممنوعیت حجاب و یک بار اجبار حجاب و هر دو بار دخالت مستقیم حکومت را در بر داشت و هیچ کدام نتیجه ی مطلوب را در بر نداشت (مشکل حجاب در دوره ی پهلوی یکم و مشکل بی حجابی در حال حاضر) اگر قبول کنیم پوشش و حجاب نیز از مظاهر فرهنگ و تمدن است و فرهنگ و تمدن با اعمال زور و اقدامات پلیسی قابلیت ترویج ندارد لازم نمی باشد برای ترویج حجاب به اقدامات امنیتی و خشن دست بزنیم زیرا به وضوح مشخص گشته تاثیر معکوسش؛ترویج پوشش نه از طریق ارگانهای امنیتی بلکه از طریق دستگاههای فرهنگی امکان پذیر است.... البته دستگاههای فرهنگی که مدیران فرهنگی در راس خود ببیند.
 دکتر علی نیکویی

پانویس:
1.        شاردن.1335،سیاحت نامه ی شاردن،ترجمه ی محمدعباسی،تهران،امیرکبیر،ص222
2.       تاورنیه،ژان باتیست.1361،سفرنامه،ترجمه ی ابوتراب نوری،تصحیح حمید شیرانی،اصفهان،سنایی،ص624
3.       شرلی.1362،سفرنامه ی برادران شرلی،ترجمه ی آوانس،به کوشش علی دهباشی،تهران،نگاه،ص87
4.       تاورنیه،ژان باتیست.1361،سفرنامه،ترجمه ی ابوتراب نوری،تصحیح حمید شیرانی،اصفهان،سنایی،ص599
5.       دلاوانه،پیترو.1370،سفرنامه،ترجمه ی شجاع الدین شفا،تهران،علمی فرهنگی،ص296
6.       دلاوانه،پیترو.1370،سفرنامه،ترجمه ی شجاع الدین شفا،تهران،علمی فرهنگی،ص163
7.       دلاوانه،پیترو.1370،سفرنامه،ترجمه ی شجاع الدین شفا،تهران،علمی فرهنگی،ص7
8.      فیگوئروا،دن گارسیادسیلوا.1363،سفرنامه،ترجمه ی غلامرضا سمیعی،تهران،نشرنو،ص60
9.       تاورنیه،ژان باتیست.1361،سفرنامه،ترجمه ی ابوتراب نوری،تصحیح حمید شیرانی،اصفهان،سنایی،ص627
10.      شاردن.1335،سیاحت نامه ی شاردن،ترجمه ی محمدعباسی،تهران،امیرکبیر،ص218
11.      فیگوئروا،دن گارسیادسیلوا.1363،سفرنامه،ترجمه ی غلامرضا سمیعی،تهران،نشرنو،ص206

12.     کاتف،فدتآفاناسیویچ.1356،سفرنامه،ترجمه ی محمدصادق همایونفرد،ویرایش عبدالعلی سیاوشی،تهران،کتابخانه ی ملی،ص86 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر