۱۳۹۵ مهر ۱۳, سه‌شنبه

پیرامون جشن مهرگان


مهر در معنای لغوی به معنای محبت و دوستی آمده است (1) و رابط بین آفریدگار و آفریدگان می باشد؛ در گاتهای زرتشت، کلمه‌ی مهر به معنای عهد و پیمان است (2)، مهر در اوستا از مخلوقات اهورامزدا  می‌باشد و حافظ عهد و پیمان است و فرشته‌ی روشنایی و فروغ، تا هیچ چیز بر وی پوشیده نماند.
ماه هفتم هر سال و روز شانزدهم هر ماه و یشت دهم اوستا و جشن مهرگان از آن اوست؛ تفکر مهر از ایران به بابل و آسیای صغیر رفت و سپس پرستیده شد و به کیش مهر پرستی (میترائیسم) مبدل گردید.
مهرگان در ایران چون نوروزگان به یاد حوادثی است که در تفکر ایرانی در آغاز آفرینش جهان رخ داده است و شاید به یاد ماجراهایی باشد که تنها در تاریخ داستانی ایرانیان مذکور است؛ در روز مهرگان شاهان و خسروان ایران باستان تاجی بر سر می‌گذاشتند که به شکل آفتاب در میان چرخی گردون به آن منقوش بود، در هنگام طلوع آفتاب یکی از سپاهیان در حیاط قصر سلطنتی می‌ایستاد و فریاد می زد: ای فرشتگان عالم فرود آئید و شیاطین و بدکاران را بزنید و از دنیا ببرید. در روز مهرگان خوردن انار و استشمام گلاب ضیافت می‌بود و عامل دوری از بدبختی (3)؛ این جشن را در قدیم متراکانا می‌نامیدند و بعدها مهرگان شد و در عربی مهرجان نامیده گردید، این جشن شش روز طول می‌کشید و از مهر روز یعنی شانزدهمین روز مهر آغاز و به رام روز ختم می‌گردید و روز آغاز را مهرگان عامه و روز آخر را مهرگان خاصه   می نامیدند(4)
کتزیاس پزشک یونانی اردشیر دوم هخامنشی چنین می نگارد: پادشاهان هخامنشی به هیچ گونه نباید مست می‌شدند مگر در روز جشن مهرگان که لباس فاخر و ارغوانی می‌پوشیدند و در باده خواری میخوارگان شرکت می‌نمودند؛ دوریس مورخ چنین می‌گوید که پادشاهان در این روز پایکوبی و رقص می‌نمودند؛ مراسم این جشن بسیار شبیه نوروزگان بود و هفت سین نیز در این جشن مرسوم بود، اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان در این روز رخت و لباس نو به مردم می‌بخشیدند(5)
شرق شناس معروف کومون بلژیکی در کتاب آئین میترا می نگارد: بدون شک جشن مهرگان که در کشورهای روم قدیم روز ظهور خورشید تصور می‌گردد و نام آن ( سل ناتالیس این وکتی) یعنی روز تولد خورشید مغلوب نشدنی می گفته‌اند که به 25 دسامبر کشیده شد و پس از نفوذ دین عیسی در اروپا روز ولادت مسیح قرار گرفت (6)؛ چنین می توان برداشت کرد که کریسمس عیسویان به نام روز مهر ایران باستان می‌بوده.
دکتر ذبیح الله صفا می گوید: در روزهای مهرگان  و نوروزگان پارسیان مشک و عنبر و عود به هم می‌دادند و طبقات مردم هر کدام به فراخور شغل خود برای پادشاه هدیه می آوردند. (7)
در ایران باستان فقط دو فصل موجود بود، اول تابستان که آن را (همه) می گفتند و اول زمستان که آن را (زین) می‌نامیدند که دی از این کلمه به جای مانده؛ زین رو نوروزگان جشن آغاز تابستان بود و مهرگان جشن آغاز زمستان. (8)
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در پیرامون جشن مهرگان می‌گوید: گویا مهر نام خورشید است و در چنین روزی ظاهر شد زین رو این روز را به وی منسوب کرده‌اند؛ شاهان در چنین جشنی تاجی به شکل خورشید که در آن دایرهای مانند چرخ موجود بود بر سر می‌گذاشتند،گویا در چنین روز فریدون به ضحاک دست یافت، و فرشتگان از آسمان به یاری فریدون آمدند به یاد آن روز در جشن مهرگان در سراسر قلمروی پادشاهی مردی دلیر می‌گماردند که بامدادان به آواز بلند ندا دهد: ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمن برهانید و گویا خداوند در این روز زمین را بگسترانید و در اجساد روان بدمید، در این روز ماه که تا آن روز گویی تاریک بود از خورشید روشنایی کسب کرد و از سلمان فارسی نقل گردیده است که ایرانیان در زمان ساسانیان بر این باور بودند که خداوندگار یاقوت را در روز نوروز برای زینت مردمان خلق کرد و زبرجد را در مهرگان و این دو روز را بر سایر روزها فضیلت داد چنان که یاقوت و زمرد را بر سایر جواهرات. در آخرین روز این جشن که بیست و یکم ماه است فریدون ضحاک را در کوه دباوند (دماوند) به زندان انداخت و خلایق را از گزند او برهانید؛ لاجرم در این روز عید گرفتند و آفریدون (فریدون) مردمان را امر کرد که گشتی به میان ببندند و واج زمزمه کنند و در هنگام خوردن و آشامیدن لب از سخن فروبندند. زردشت آغاز و انجام جشن مهرگان را در عظمت یکی می دانسته است و گفته که هر دو روز را عید بگیرند و از آن پس هرمز پسر شاپور در تمام روزهای مهرجان تا مدت سی روز چون نوروز جشن می گرفتند و هر پنچ روز را به یک طبقه از شاهزادگان و موبدان و بزرگان و بازرگانان و از میان اهل حرفه و صنایع مخصوص نمودند. (9)
بلعمی می نویسد: آفریدون ظفر یافت و ضحاک را بگرفت و بکشت و همان روزتاج بر سر آفریدون نهاده،جهان بر وی سپرده و آن مهرروز بود و آن را مهرگان نام کردند و عید کردند و آفریدون به ملک بنشست.(10)
نام ایزد مهر در دین زرتشتی و همانطور در اوایل حکومت هخامنشی ذکر گردیده است؛ در دوران اشکانیان مهر از عظمت و شکوه بالایی برخوردار گشت و از ایران به غرب رفت و در آنجا به شکل آئین مهرپرستی درآمد و مرکز ستایش همه‌ی طبقات امپراطوری روم قرار گرفت و دهقانان و پیشه وران و سپاهیان و شهریاران روم همه پیرو او گردیدند زین روست در این دوران نام مهرداد چه در ایران و چه در آسیای صغیر در میان شاهان بسیار به چشم می خورد؛ می بینیم پس از رواج دین مسیح در روم تمام مراسم و سلوک مهرپرستی در این دین رسوخ می کند.
در روزگار ساسانیان نیز مهر در میان همه‌ی طبقات اجتماعی ایران مورد ستایش بود،ولی بیشتر در میان مردمان تهی دست ایرانی اهمیت داشت که علت آن داشتن ریشه‌ی بخشندگی در این ایزد بود؛ در تفکر میترائیسم موعظه‌ی غالب برابری و برادری بود و اقشار میان حال و تهی دست را به خود می‌خواند زین رو عظمت و گسترش یافت؛ جان هیلنز در مورد مهر و جشن مهرگان چنین می نویسد: در دین زرتشتی کنونی مهر نقش بسیار مهمی در آییه های دینی برعهده دارد؛ همه‌ی روحانیون در آتشکده طی مراسمی رسما به حلقه‌ی روحانیون شرف می‌یابند و در این مراسم به آنان گرزمهر به عنوان نمادی از وظایف آنان در نبرد با نیروهای شر اعطاء می شود. مقدسترین آیین های همه در تحت حمایت او اجرا می شود و یکی از جشن های بزرگ که مهرگان نام دارد، جشنی است به افتخار مهر،داور سرزمین ایران. این جشن هنوز در ایران به مدت پنج روز همراه با شادمانی بسیار و با خلوص نیت عمیق برگزار می گردد. (11)

دکتر علی نیکویی



---------------------------

         منابع و ماخذ                             

1.        عمید،حسن؛ فرهنگ عمید؛تهران؛انتشارات جاویدان؛2535؛ص 1030.
2.        دوستخواه،جلیل؛اوستا کهنترین سرودهای ایرانیان؛تهران؛انتشارات مروارید؛1387؛ص1057.
3.        کریستین سن،آرتور؛ایران در زمان ساسانیان؛ ترجمه ی رشید یاسمینی،تهران؛انتشارات علمی فرهنگی؛1374؛ص 252.
4.        محمدی،حسن؛جشنهای ایران باستان؛انتشارات جهاد دانشگاهی؛1380؛ص 119.
5.        بهار،مهرداد؛ پژوهشی در اساطیر ایران(پاره ی نخست و دویم)؛تهران؛انتشارات آگاه؛1375؛ص 497.
6.        پورداود،ابراهیم؛ادبیات مزدیسنا،یشتها؛ج دوم؛انتشارات طهوری؛1374؛ص 396.
7.        مجله مهر؛شماره ی 10؛ سال اول
8.        محمدی،حسن؛جشنهای ایران باستان؛انتشارات جهاد دانشگاهی؛1380؛ص 120.
9.        بیرونی،ابوریحان؛آثارالباقیه؛ترجمه ی اکبرداناسرشت؛تهران؛امیرکبیر؛1363؛صص 337-340
10.     پورداود،ابراهیم؛ادبیات مزدیسنا،یشتها؛ج اول؛تهران؛ انتشارات انجمن زرتشتیان؛1307؛ص 399

11.     هینلر،جان؛شناخت اساطیر ایران؛ترجمه ی ژاله آموزگار؛تهران؛نشر چشمه؛1371؛ص124

پیرامون جشن شهریورگان


شهریور به معنی شهریاری دلخواه است، او نیروی شهریاری و تسلط بر خویش است و هماورد او “سئورو” دیو آشوب و خودسری است. شهریور یکی دیگر از امشاسپندان (1) است که نگهبانی فلزات را به عهده دارد، درگاهان، هرمزد انجامین پاداش و پادافره (2) را از طریق او به مردمان می‌دهد. (3) و این شاید اشاره به فلز گداخته‌ای باشد که در پایان زمان به زمین جاری خواهد شد و مردم باید از آن گذر کنند، زیرا شهریورِ امشاسبند، نگهبان فلزات است. (4)
معنی شهریرو دوستی و آرزوست، شهریور فرشته‌ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا و نقره و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آنها بستگی دارد، موکل است. شهریور روز از شهریور ماه که روز چهارم ماه است و به نام امشاسپند توانای “خشترایا” می‌باشد، جشن شهریرگان است، این فرشته در جهان مادی نگهبان زر و سیم و فلزات دیگر و دستگیری بینوایان و فرشته‌ی رحم و مروت است، پادشاهان دادگر تحت حمایت این فرشته‌ی توانا هستند؛ چون این جشن به پادشاه دادگر بستگی دارد که نماینده‌ی سلطنت آسمانی هستند، لذا معمولا باید در این جشن به حضور پادشاه می‌رفتند و شادباش می‌گفتند.
جشن شهریورگان از دو جنبه‌ی دیگر نیز دارای اهمیت می‌باشد: یکی اینکه در این ماه محصولات کشاورزی جمع آوری می‌شود و به مناسبت نتیجه گرفتن از نعمت کشت و کار و به دست آمدن محصولات، کشاورزان به جشن و شادی می‌پرداختند؛ از جهت دیگر در این ماه، ماه پاییز کاری شروع می‌شود و شروع کار کشت و زرع به امید برداشت خوب جشن می‌گرفتند. بنابراین با مطالبی که عنوان شد این جشن گذشته از جشن پادشاهان دادگر، برای کشاورزان از لحاظ جمع آوری محصول بهاری و شروع بکاشت پاییز، بهترین جشن و شادمانی است. مردم ایران باستان در این جشن به فقرا احسان و اطعام می‌کردند.
ابوریحان بیرونی (5) چنین می‌گوید: “شهریور ماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم جشن می‌گیرند، که آن را شهریورگان گویند. معنی شهریور دوستی و آرزوست، شهریور فرشته‌ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل نقره و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آنها بستگی دارد، موکل است. خورشید موبد گفته است که آذر جشن روز اول این ماه بود(ماه شهریور) و این عید برای خاصه بود، و از روزهای معروف ایرانیان محسوب می‌شد.اگر چه در ماه‌های فارسی است و این هید از روزهایی است که مردم تخارستان (6) آن را معمول می‌داشتند و این آتش را برای تغییری که در هوا پیدا شده که اول زمستان است می‌افروختند. ولی در زمان ما اهل خراسان این عید را آغاز پاییز می‌گیرند و این روز روز مهر است که اول گهنبهار (7) پنجم است و آخرین روز بهرام است و در این روز خداوند بهائم (8) را آفرید و نام آن -مدیامیریم‌گاه- است.”
کریستین‌سن (9) می‌نویسد: در هفتم شهریور عید آذر جشن اول بود، آذرجشن، عید آتش خانه محسوب می‌شد، در داخل خانه‌ها آتش‌های بزرگ می‌افروختند و در ستایش خدا و شکر نعم او سعی بلیغ می‌کردند، مردمان گرد هم فراهم آمده با هم غذا می‌پختند و تفریح می‌کردند ؛ ظاهرا این عید در بعضی از نواحی ایران معمول بوده است.
دکتر علی نیکویی

پانویس:
1.        امشاسپندان شش فروزه اهورامزدا هستند که هر کدام دارای مفهومی است که بخشی از عظمت خداوند یکتا را به آدمی می‌شناسانند و با شناخت و پیروی از این مفاهیم و ایزدان می‌توان اهورا مزدا را درک کرد. همچنین گفته شده‌است به شش ایزد (فرشته) اهورا مزدا (خدا) گفته می‌شود. مطابق باورهای مذهبی زرتشتی، امشاسپندان، خداوند را در زمین برای گسترش صلح و عدالت یاری می‌کنند و هرکدام مسئولیت محافظت از چیزی را بر عهده دارند. امشاسپندان که واسط بین خالق و مخلوق هستند راهبر نیکوکاران به بهشت نیز بشمار می‌آیند. ویژگی امشاسپندان به گونه‌ای است که به مجردات معنوی و اخلاقی دلالت داده‌شده و گاهی مفهومی انتزاعی را در بر می‌گیرند. گاهی در تفسیرهای جدید دینی امشاسپندان را صفات اهورامزدا دانسته‌اند. در عقاید امروزی زرتشتیان امشاسپندان مفهوم اساطیری خود را ندارند و تنها بعنوان صفات و فروزه‌های اهورامزدا نامشان یاد می‌شود.
در جهان‌بینی مذهبی زرتشتی اندیشه ی نیک و خرد (وهومن یا بهمن)، راستی، و داد و قانون (اشاوهیشتا یا اردیبهشت)، نیروی پسندیده اهورایی (خشترا یا شهریور)، مهر و مدارایی افزاینده (سپنتا آرمیتی یا سپندارمزد) پایه‌های دین است که انسان را به خودشناسی و رسایی (ه-اُروتات یا خرداد) و جاودانی (امرتات یا امرداد) می‌رساند.
شش امشاسپندان عبارت‌اند از:
  1. وهومنیا وهومنه یا بهمن به معنی اندیشه نیک است که در طرف راست اهورامزدا می‌نشیند و تقریباً نقش مشاور او را دارد. موکّل و پشتیبان حیوانات سودمند در جهان است. با انسان و اندیشه ی نیک انسان ارتباط دارد؛ چون مظهری از خرد آفریدگار است. زیرا از طریق اندیشه نیک است که به شناخت دین می‌توان رسید. او اندیشه ی نیک را به ذهن ادمیان می‌برد و ایشان را به سوی آفریدگار رهبری می‌کند؛ و پس از مرگ نیز روان آدمیان را خوشامد می گوید و آنان را به بالاترین بخش بهشت رهنمون می‌شود. زردشت نیز از طریق او به درگاه اورمزد بار می‌یابد. همکاران او در میان ایزدان، ایزدا ماه و ایزد گوشورن (ایزد موکل چهارپایان) هستند. ایزدان «رام» و «زروان» نیز در زمره ی یاران او به شمار آمده‌اند. او گزارشی روزانه از اندیشه و گفتار و کردار مردمان تهیه می‌کند. این امشاسپند نرینه و رقیب اهریمنی او، «اکومن» است.
  2. اشه و هیشته یا ارته وهیشتهیا ارته وهیشته یا اُردیبهشت به معنی اَشه یا ارتی (راستی) است که زیباترین امشاسپندان و نمادی است از نظام جهانی، قانون ایزدی و نظم اخلاقی در این جهان. سخنِ درست گفته شده، آیینِ خوب برگزار شده، گندم بسامان رشد کرده و مفاهیمی از این نوع، نشانه‌ای از اردیبهشت دارند. او نیایش‌ها را زیر نظر دارد. آنانکه اریبهشت را خشنود نکنند از بهشت محرومند. این امشاسپند نه تنها نظم را در روی زمین برقرار می‌سازد، بلکه حتی نگران نظم دنیای مینُوی و دوزخ نیز هست و مراقبت می‌کند که دیوان، بدکاران را بیش از آنچه سزایشان است تنبیه نکنند. نماینده ی این جهانی او آتش است. از اوقات روز وقت نیمروز به او تعلق دارد. یاران او، ایزدان «آذر»، «سروش»، «بهرام » و «نریوسنگ» هستند.
  3. خشتره و ییریهیا شهریور. به معنی شهریاری و سلطنت شایسته است. او مظهر توانایی، شکوه، سیطره و قدرت آفریدگار است. در جهان مینُوی، او نماد فرمانرواییِ بهشتی و در گیتی نماد سلطنتی است که مطابق میل و آرزو باشد، اراده ی آفریدگار را مستقر کند، بیچارگان و درماندگان را در نظر داشته باشد و بر بدی‌ها چیره شود. همکاران او، ایزد مهر، ایزد خورشید و ایزد آسمانها هستند
  4. سپنت ارمیتییا سپندارمذ. به معنی اخلاص ، پاکبازی و بردباریِ مقدس است. سپندارمذ با نمادی زنانه، دخترِ اورمزد به شمار می‌آید و در انجمن آسمانی در دست چپ او می‌نشیند. چون ایزد بانوی زمین است، به چهارپایان چراگاه می‌بخشد. زمانی که پارسایان در روی زمین، که نماد این جهانی اوست، به کشت و کار و پرورش چهارپایان می‌پردازند یا هنگامی که فرزند پارسایی زاده می‌شود او شادمان می‌گردد و وقتی مردان و زنانِ بد و دزدان بر روی زمین راه می‌روند آزرده می‌شود. همانگونه که زمین همه بارها را می‌شکیبد و تاب می آورد، او نیز مظهری از تاب آوری و بردباری است.
  5. هئوروتاتیا خرداد. به معنی تمامیّت، کلیّت، رسایی و کمال است و مظهری از مفهوم نجات و رستگاری برای افراد بشر. آب را می‌پاید و در این جهان، شادابی گیاهان مظهر اوست.
  6. امرتاتامرداد یا مرداد. به معنی بی مرگی است و تجلی دیگری از رستگاری و جاودانگی. سرور گیاهان است. او گیاهان را برویاند و رمه گوسفندان را بیفزاید.
2.         مکافات بدی/ دهخدا
3.         یسنه۴۵،بند ۷
4.        یشت۱۰،بند۱۲۵
5.        بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه، ترجمه اکبر دانا سرشت، نشر امیرکبیر، چ۳. ۱۳۶۳: ۳۳۷-۳۳۶
6.         تُخارستان یا طُخارستان نام سرزمین باستانی وسیعی که قسمت‌های وسیعی از مناطق شرقی ایران باستان را دربر می‌گرفت. باختر از شمال با سرزمین سُغد و آمودریا و از مشرق با چین و از جنوب با هندوستان و رشته‌کوه هندوکش محدود بوده‌است، پایتخت آن شهر باختر (به یونانی: Βάκτρα باکترا) یا زاریاسپا (Zariaspa) بوده که اکنون بلخ می‌گویند و امروزه شهری کوچکی است در ولایت بلخ (به مرکزیت مزار شریف) در شمال افغانستان امروزی.
7.         گاهنبار یا گاهبار یا گَهَنبار در اسطوره‌های زرتشتی و آریایی آن شش روزی است که خدا دنیا را آفرید و در کتاب زند از زرتشت نقل می‌کنند که اهورامزدا دنیا را در شش “گاه” آفرید و اولِ هر گاهی نامی دارد و در اولِ هر گاهی جشنی سازند. همانطور که در دین‌های سامی، آفریدگار، جهانِ هستی را در شش روز می‌آفریند، در دین ایرانیان کهن نیز اهورامزدا آفرینش جهان مادی را در شش گاهنبار به انجام می‌رسانَد. به این ترتیب که در یسنا آمده‌است:
Maidh-yo-zarem)میدیوزَرِیم) نخستین گاهنبار روز پانزدهم اردیبهشت‌ماه، چهل‌وپنجمین روز از اول سال که در آن “آسمان” آفریده شد.
Ø      Maidh-yo-shema)میدیوشـِیم ) روز پانزدهم تیرماه، صدوپنجمین روز سال که در این روز “آب” آفریده شد.
Ø      Paiti-shahem)پَـیته‌شَـهیم) روز سی‌ام شهریورماه صدوهشتادمین روز سال که در این روز “زمین” آفریده شد.
Ø      Aya-threm)اَیاسرِم ) سی‌ام مهرماه، دویست‌ودهمین روز سال که در آن “گیاه” آفریده شد.
Ø      Maidh-ya-rem)میدیارِم) بیستم دی‌ماه، دویست‌ونودمین روز سال که “جانوران” آفریده شدند.
Ø      Hamas-path-maedem)هَـمَـسپَـتمَدُم): در آخرین روز کبیسهٔ سال، یعنی سیصدوشصت‌وپنجمین روز سال، که آن را وهیشتواشت‌گاه می‌نامند، واقع است که “مردمان” آفریده شدند.
Ø      هریک از جشن‌های ششگانه‌ی گاهنبارها پنج روز به‌طول می‌انجامیده و آخرین روز هر گاهنبار مهم‌ترین روز جشن بوده‌است. این آیین با رای شورای عالی سیاست‌گذاری ثبت میراث معنوی در سیاهه‌ی آیین‌های ملی ایران ثبت شده‌است.
8.         حیوانات وستور و ستور وحشی
9.         (Arthur Emanuel Christensen) زاده ۱۹ ژانویه ۱۸۷۵ در کپنهاگ درگذشته ۳۱ مارس ۱۹۴۵ در کپنهاگ) ایران‌شناس، خاورشناس، لغت‌شناس و پژوهشگر معروف اهل دانمارک است.


۱۳۹۵ تیر ۳, پنجشنبه

جشن تیرگان شادباش


واژه‌ی تیرگان از ایزد تیر می‌آید، ایزد تیر[1] یکی از ایزدان و فرشتگان در استوره های ایرانیان باستان بود،  تیر در منابع زرتشتی ایزد باران دانسته شده‌است. ستاره مظهر او شباهنگ[2] است. هرسال پس از چیرگی بر اپوش (دیو خشکسالی) مخزن باران در دریای فراخ کرت[3] را باز می‌کند.
ستاره‌ی تابان وشکوهمند تیشتر ستاره‌ آبها و سرچشمه‌ی باران و باروری است، چهارمین ماه سال (تیر ماه) به تیشتر اختصاص دارد، تیر یکی از خدایان قدیم ایرانی بوده اوست که آیین‌های او با تیشتر درآمیخته است.[4] استوره‌ی نبرد تیشتر با دیو اَپوش[5] تا اندازه ای برای ما روشن می‌نماید این مراسم آئینی را، ایرانیان پارینه بر این باور بودند که قربانی هایی که درست انجام گیرد و به خدایان تقدیم گردد، ایشان را نیرومند می‌سازد و این نیرومندی سبب می‌گردد که پی آمدن منظم فصول حاصل گردد؛ هنگامی که قربانی ها تیشتر را به یاری بخوانند خشکسالی مغلوب می‌شود و باران می‌تواند به جهان زندگی بخشد. در نظر ایرانیان باستان نتیجه‌ی نبرد کیهانی میان نیروهای زندگی و مرگ بستگی به این می‌داشت که آدمی معتقدانه وظایف آیینی خود را به جای ببیاورد.[6]
برای جشن تیرگان افسانه‌های گوناگون نقل می گردد که در این فرصت به آنها اشاره‌ای کوتاه می نماییم.
1.      در زمان فیروز جد انوشیروان چند سالی باران نیامد و مردم در خشکسالی بودند، فیروز به آتشکده‌ی پارس رفت و دعا کرد و در این روز باران زیاد ببارید از آن روز به بعد در میان ایرانیان رسم بود که به یاد باران به هم آب می‌پاشند.[7]
2.      روایت دیگر در مورد تیر انداختن آرش کمانگیر است و بوریحان بیرونی چنین نقل می‌کند: پس از آنکه افراسیاب بر منوچهر غلبه کرد و او را در طبرستان محاصره نمود، بر این قرار دادند حدود خاکی از ایران باید به توران واگذار گردد به واسطه‌ی پرش و خط سیر تیری معین گردد؛ در این هنگام فرشته‌ی اسفندارمذ حاضر گشته، امر کرد تیر و کمانی چنانکه در اوستا بیان شده است برگزیده شود، آنگاه آرش را که مرد شریف، حکیم و دینداری بود برای انداختن نیر بیاوردند، آرش برهنه شد، بدن خویش را به حاضرین نشان داد و فریاد زد: ای پادشاه، ای مردم، به بدنم بنگرید، مرا زخم و مرضی نیست ولی یقین دارم که پس از انداختن تیر پاره پاره شده و فدای شما خواهم گردید، آرش بدین مانند که گفته بود جان در تیر نمود و تیر پرتاب شد تا به آنجایی رفت که هزار فرسنگ فاصله داشت و آنجا مرز ایران و توران شد، مردمان شادی کردند زیرا از دست افراسیاب تورانی رهایی یافتند.[8]
3.      طبری برای جشن تیرگان می‌نویسد: و هر دو مُلک ایران و توران عهد بستند و صلحنامه بنوشتند، در آن حدود از آن بلندتر کوهی نیست و تیری را نشان کردند و بینداختند تا بر لب جیحون نشت.[9]
4.      روضته الصفا در صلح میان منوچهر و افراسیاب از زبان افراسیاب تورانی چنین می نویسد: مقرر و مشروط به آنکه آرش از سر کوه دماوند تیری اندازد، هر کجا که آن تیر فرود آمد فاصله میان دو مملکت ایران و توران آن محل بود، آرش بر قله‌ی دماوند رفته، تیری جانب مشرق افکند، از شست رها کرد و آن تیر از وقت طلوع آفتاب تا نیمروز در حرکت بود و به هنگام استوا بر کنار جیحون افتاد.[10]
5.      گردیزی مورخ سده‌ی پنجم قمری، انگیزه‌ی برگزاری جشن تیرگان را همانند بیرونی، قهرمانی و تیراندازی آرش می‌داند و چنین می نگارد: ... سرشستن از بَهر آن است که چنین گویند که چون کیخسرو شاه ایران زمین از جنگ افراسیاب تورانی بازگشت، به سر چشمه فرود آمد تنها خوابش برد، پس بیژن پسر گیو فرارسید و او را خفته یافت، آب بر روی او زد تا از خواب بیدار شود و اندرین روز غسل کردند، میان ایشان رسم بماند.
6.       در فقره‌ی ششم و سی و هفتم از تشتر یشت اوستا چنین می آید: تیر جَست، چالاک به سوی دریای فراخکوک شتاید، همانگونه که تیر در هوا از کمان بهرین تیرانداز آریایی ارخش از کوه ائیریوخشه و خوانوت[11] پرتاب گردید[12]، ارخش همان است که مجمع التواریخ از او به نام آرش شیوا تیر نام می برد.
در دوره‌ی صفوی تیرگان یا آب پاشان در اکثر نقاط ایران زمین برگزار می‌شد، از میان شاهان صفوی شاه عباس توجه زیادی به این جشن نشان می‌داد و آن به صورت یکی از جشن‌های مورد علاقه‌ی او در فصل تابستان درآمده بود؛ اسکندر بیک ترکمان منشی مخصوص شاه عباس صفوی در وقایع سال بیست و پنجم جلوس شاه عباس در فصل بهار در مازندران بسر برده و در اوایل تابستان برای تماشای جشن آب پاشان رهسپار گیلان گردیده می‌نویسد: رسم مردم گیلان است که در ایام خمسه مسترقه هر سال که به حساب نجوم آن ملک بعد از انقضای سه ماه بهار قرار داده اند و در میانه‌ی اهل عجم روز آب پاشان است، بزرگ و کوچک، مذکر و مونث به کنار دریا آمده با یکدیگر آب بازی می‌کردند، بدین طرب و خرمی می گذراندند الحق تماشای غریبی است، القصه موکب همایون از فرخ آباد بدان صوب در حرکت آمد و به قصبه‌ی رودسر از اعمال رانکوه گیلان که این صحبت بهجت افزار منعقد شده بود رسید، تماشای آن سور و نظاره گر آن انجمن بودند...[13]
دکتر صادق کیا در واژه نامه‌ی طبری در گاه شماری و جشن های طبری می نویسد: ... پس از نوروز از همه نامدارتر جشن سیزده تیرگان است که آبریزان نیز می‌گویند، که در روز تیر (سیزدهم) و در تیرماه در سراسر ایران گرفته می شود.[14]
پس برای جمع بندی نهایی سخن می‌توان چنین نگاشت که: در باورهای مردم، درباره‌ی جشن تیرگان دو روایت وجود دارد که روایت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یا تیشتر می‌باشد و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است؛ در اوستا، تیشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه به چهره جوانی پانزده ساله در می‌آید و در ده روز دوم به چهره‌ی گاوی با شاخ‌های زرین و در ده روز سوم به چهره اسبی سپید و زیبا با گوش‌های زرین. تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرومی‌رود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روب‌رو می‌شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی‌خیزند و تیشتر در این نبرد شکست می‌خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می‌جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می‌گردد و آب‌ها می‌توانند بدون مانعی به مزرعه‌ها و چراگاه‌ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای کیهانی برمی‌خواستند به این سو و آن سو راند، و باران‌های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.
روایت دیگر نیز درباره‌ی آرش کمانگیر استوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینکه میان ایران و توران سال‌ها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان افراسیاب و منوچهر، شاه ایران، سپاه ایران شکست سختی می‌خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می‌دهد. سپاه ایران در مازندران به تنگنا می‌افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می‌آیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد می‌پذیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فروآمد همان‌جا مرز دو کشور باشد و هیچ‌یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند، سپندارمذ ایزدبانوی زمین  پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگ‌ترین کماندار بود و به نیروی بی‌مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می‌کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته‌است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژی‌ای در وجودم نیست، ولی می‌دانم چون تیر را از کمان رها کنم همه‌ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی‌جان بر زمین افتاد (درود بر روان پاک آرش و روان‌های پاک همه‌ی سربازان ایرانی). هرمز، خدای بزرگ، به فرشته‌ی باد فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می‌رفت و از کوه و در و دشت می‌گذشت تا در کنار رود جیهون به تنه‌ی درخت گردویی که بزرگ‌تر از آن در گیتی نبود نشست.آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن ایرانیان جشن گرفتند.
 جشن تیرگان در میان مردم ایران باستان با شکوه خاصی برگزار می گردید، و تا این اواخر نیز بین مردم از رونق خاصی برخوردار بود و متاسفانه این جشن نیز مانند دگر جشن‌های باستان به بوته‌ی فراموشی سپرده شد، اما امروزه جمعیت کوچک زردشتیان ایران همچنان این جشن را نگه دارند و مراسم آن را برپا می‌دارند، ایشان برای برپایی این جشن روز پیشش تمام محوطه‌ی خانه را آب و جارو می کنند، صبح روز جشن آب تنی می‌نمایند، لباس نو پوشیده و نخی نازک از ابریشم هفت رنگ به نام تیر و باد به مچ دست می‌بندند، و‌  و در روز باد یعنی بعد از ده روز از دست باز 






کرده و به باد می دهند، در این جشن جوانان زردشتی با شعف و شادی به دنبال هم می دوند و به هم آب می‌پاشند و صدای قهقهه‌ی آنها در کوچه و محله می‌پیچد، در حقیقت می‌شود گفت که این روز جشن آبریزان هم هست.

دکتر علی نیکویی

پانویس


[1] Tir, Tistar
[2]  شباهنگ یا شِعرای یمانی درخشانترین ستاره‌ی آسمان شب است. این ستاره در پارسی با نام‌های کاروان‌کش، وَراهَنگ، شب‌کش، خُنُک، تیر و تیشتَر نیز نامیده می‌شود. نام عربی آن شِعرای یمانی و نام انگلیسی آن Sirius است.
[3]  فراخ‌کرت دریایی اسطوره‌ای است که در کنار کوه البرز قرار دارد. دریای فراخکرت یک سوم زمین است. در اساطیر ایران تیشتر (یا تیر) ۱۰ روز و ۱۰ شب باران فرو ریخت که هر قطره از باران به درشتی پیاله‌ای بود. آب در روی سطح زمین به ارتفاع قد یک انسان بالا آمد و آفریدگان اهریمن(دیوان) پس از اینکه توسط باران به هلاکت رسیدند به اعماق زمین رانده شدند. سپس باد وزیدن گرفت و آب‌ها را دور کرد و به سوی ساحل برد و دریای فراخکرت از آن پدید آمد که بعضی آن را دریای تتیس (مربوط به هزاره‌های قبل از میلاد) می‌دانند و عموما آن را برابر دریای خزر کنونی می‌شناسند.
[4]  هینلز،شناخت اساتیر ایران،ص35
[5]  دیو خشکسالی و دشمن تیشتر
[6] هینلز،شناخت اساتیر ایران،ص37
[7]  رضایی، اصل و نسب دین های ایران باستان،ص490
[8]  بیرونی، آثارالباقیه،ص335-336
[9]  عرب گلپایگانی، اساطیر ایران باستان، ص154
[10] عرب گلپایگانی، اساطیر ایران باستان، ص154
[11]  کوه‌های ائیریوخشوثه و خوانونت معلوم نیست کجاست و امروز چه نامی دارند ولی می‌توان گفت اولی در طبرستان و دومی در مشرق ایران واقع است، فخر الدین گرگانی در داستان ویس و رامین می‌گوید:
اگر خوانند آرش را کمانگیر  //    که از ساری به مرو انداخت یک تیر
تو اندازی بجان من زگوراب  //   همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
[12]  پورداوود، یشت‌ها، ج1.ص287
[13] هویان، آندرانیک، جشن تیرگان، روزنامه‌ی همشهری، سال هفتم، شماره‌ی 1867،سیزدهم تیرماه.
[14]  محمدی، جشن های ایران باستان، ص115