مهر در معنای لغوی به معنای محبت و دوستی آمده است (1) و رابط بین آفریدگار
و آفریدگان می باشد؛ در گاتهای زرتشت، کلمهی مهر به معنای عهد و پیمان است (2)، مهر
در اوستا از مخلوقات اهورامزدا میباشد و حافظ
عهد و پیمان است و فرشتهی روشنایی و فروغ، تا هیچ چیز بر وی پوشیده نماند.
ماه هفتم هر سال و روز شانزدهم هر ماه و یشت دهم اوستا و جشن مهرگان از
آن اوست؛ تفکر مهر از ایران به بابل و آسیای صغیر رفت و سپس پرستیده شد و به کیش مهر
پرستی (میترائیسم) مبدل گردید.
مهرگان در ایران چون نوروزگان به یاد حوادثی است که در تفکر ایرانی در آغاز
آفرینش جهان رخ داده است و شاید به یاد ماجراهایی باشد که تنها در تاریخ داستانی ایرانیان
مذکور است؛ در روز مهرگان شاهان و خسروان ایران باستان تاجی بر سر میگذاشتند که به
شکل آفتاب در میان چرخی گردون به آن منقوش بود، در هنگام طلوع آفتاب یکی از سپاهیان
در حیاط قصر سلطنتی میایستاد و فریاد می زد: ای فرشتگان عالم فرود آئید و شیاطین و
بدکاران را بزنید و از دنیا ببرید. در روز مهرگان خوردن انار و استشمام گلاب ضیافت
میبود و عامل دوری از بدبختی (3)؛ این جشن را در قدیم متراکانا مینامیدند و بعدها
مهرگان شد و در عربی مهرجان نامیده گردید، این جشن شش روز طول میکشید و از مهر روز
یعنی شانزدهمین روز مهر آغاز و به رام روز ختم میگردید و روز آغاز را مهرگان عامه
و روز آخر را مهرگان خاصه می نامیدند(4)
کتزیاس پزشک یونانی اردشیر دوم هخامنشی چنین می نگارد: پادشاهان هخامنشی
به هیچ گونه نباید مست میشدند مگر در روز جشن مهرگان که لباس فاخر و ارغوانی میپوشیدند
و در باده خواری میخوارگان شرکت مینمودند؛ دوریس مورخ چنین میگوید که پادشاهان در
این روز پایکوبی و رقص مینمودند؛ مراسم این جشن بسیار شبیه نوروزگان بود و هفت سین
نیز در این جشن مرسوم بود، اردشیر بابکان و خسرو انوشیروان در این روز رخت و لباس نو
به مردم میبخشیدند(5)
شرق شناس معروف کومون بلژیکی در کتاب آئین میترا می نگارد: بدون شک جشن
مهرگان که در کشورهای روم قدیم روز ظهور خورشید تصور میگردد و نام آن ( سل ناتالیس
این وکتی) یعنی روز تولد خورشید مغلوب نشدنی می گفتهاند که به 25 دسامبر کشیده شد
و پس از نفوذ دین عیسی در اروپا روز ولادت مسیح قرار گرفت (6)؛ چنین می توان برداشت
کرد که کریسمس عیسویان به نام روز مهر ایران باستان میبوده.
دکتر ذبیح الله صفا می گوید: در روزهای مهرگان و نوروزگان پارسیان مشک و عنبر و عود به هم میدادند
و طبقات مردم هر کدام به فراخور شغل خود برای پادشاه هدیه می آوردند. (7)
در ایران باستان فقط دو فصل موجود بود، اول تابستان که آن را (همه) می گفتند
و اول زمستان که آن را (زین) مینامیدند که دی از این کلمه به جای مانده؛ زین رو نوروزگان
جشن آغاز تابستان بود و مهرگان جشن آغاز زمستان. (8)
ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه در پیرامون جشن مهرگان میگوید: گویا مهر
نام خورشید است و در چنین روزی ظاهر شد زین رو این روز را به وی منسوب کردهاند؛ شاهان
در چنین جشنی تاجی به شکل خورشید که در آن دایرهای مانند چرخ موجود بود بر سر میگذاشتند،گویا
در چنین روز فریدون به ضحاک دست یافت، و فرشتگان از آسمان به یاری فریدون آمدند به
یاد آن روز در جشن مهرگان در سراسر قلمروی پادشاهی مردی دلیر میگماردند که بامدادان
به آواز بلند ندا دهد: ای فرشتگان به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمن برهانید
و گویا خداوند در این روز زمین را بگسترانید و در اجساد روان بدمید، در این روز ماه
که تا آن روز گویی تاریک بود از خورشید روشنایی کسب کرد و از سلمان فارسی نقل گردیده
است که ایرانیان در زمان ساسانیان بر این باور بودند که خداوندگار یاقوت را در روز
نوروز برای زینت مردمان خلق کرد و زبرجد را در مهرگان و این دو روز را بر سایر روزها
فضیلت داد چنان که یاقوت و زمرد را بر سایر جواهرات. در آخرین روز این جشن که بیست
و یکم ماه است فریدون ضحاک را در کوه دباوند (دماوند) به زندان انداخت و خلایق را از
گزند او برهانید؛ لاجرم در این روز عید گرفتند و آفریدون (فریدون) مردمان را امر کرد
که گشتی به میان ببندند و واج زمزمه کنند و در هنگام خوردن و آشامیدن لب از سخن فروبندند.
زردشت آغاز و انجام جشن مهرگان را در عظمت یکی می دانسته است و گفته که هر دو روز را
عید بگیرند و از آن پس هرمز پسر شاپور در تمام روزهای مهرجان تا مدت سی روز چون نوروز
جشن می گرفتند و هر پنچ روز را به یک طبقه از شاهزادگان و موبدان و بزرگان و بازرگانان
و از میان اهل حرفه و صنایع مخصوص نمودند. (9)
بلعمی می نویسد: آفریدون ظفر یافت و ضحاک را بگرفت و بکشت و همان روزتاج
بر سر آفریدون نهاده،جهان بر وی سپرده و آن مهرروز بود و آن را مهرگان نام کردند و
عید کردند و آفریدون به ملک بنشست.(10)
نام ایزد مهر در دین زرتشتی و همانطور در اوایل حکومت هخامنشی ذکر گردیده
است؛ در دوران اشکانیان مهر از عظمت و شکوه بالایی برخوردار گشت و از ایران به غرب
رفت و در آنجا به شکل آئین مهرپرستی درآمد و مرکز ستایش همهی طبقات امپراطوری روم
قرار گرفت و دهقانان و پیشه وران و سپاهیان و شهریاران روم همه پیرو او گردیدند زین
روست در این دوران نام مهرداد چه در ایران و چه در آسیای صغیر در میان شاهان بسیار
به چشم می خورد؛ می بینیم پس از رواج دین مسیح در روم تمام مراسم و سلوک مهرپرستی در
این دین رسوخ می کند.
در روزگار ساسانیان نیز مهر در میان همهی طبقات اجتماعی ایران مورد ستایش
بود،ولی بیشتر در میان مردمان تهی دست ایرانی اهمیت داشت که علت آن داشتن ریشهی بخشندگی
در این ایزد بود؛ در تفکر میترائیسم موعظهی غالب برابری و برادری بود و اقشار میان
حال و تهی دست را به خود میخواند زین رو عظمت و گسترش یافت؛ جان هیلنز در مورد مهر
و جشن مهرگان چنین می نویسد: در دین زرتشتی کنونی مهر نقش بسیار مهمی در آییه های دینی
برعهده دارد؛ همهی روحانیون در آتشکده طی مراسمی رسما به حلقهی روحانیون شرف مییابند
و در این مراسم به آنان گرزمهر به عنوان نمادی از وظایف آنان در نبرد با نیروهای شر
اعطاء می شود. مقدسترین آیین های همه در تحت حمایت او اجرا می شود و یکی از جشن های
بزرگ که مهرگان نام دارد، جشنی است به افتخار مهر،داور سرزمین ایران. این جشن هنوز
در ایران به مدت پنج روز همراه با شادمانی بسیار و با خلوص نیت عمیق برگزار می گردد.
(11)
دکتر علی نیکویی
منابع و ماخذ
1.
عمید،حسن؛ فرهنگ عمید؛تهران؛انتشارات جاویدان؛2535؛ص
1030.
2.
دوستخواه،جلیل؛اوستا کهنترین سرودهای ایرانیان؛تهران؛انتشارات
مروارید؛1387؛ص1057.
3.
کریستین سن،آرتور؛ایران در زمان ساسانیان؛ ترجمه ی رشید
یاسمینی،تهران؛انتشارات علمی فرهنگی؛1374؛ص 252.
4.
محمدی،حسن؛جشنهای ایران باستان؛انتشارات جهاد دانشگاهی؛1380؛ص
119.
5.
بهار،مهرداد؛ پژوهشی در اساطیر ایران(پاره ی نخست و
دویم)؛تهران؛انتشارات آگاه؛1375؛ص 497.
6.
پورداود،ابراهیم؛ادبیات مزدیسنا،یشتها؛ج دوم؛انتشارات
طهوری؛1374؛ص 396.
7.
مجله مهر؛شماره ی 10؛ سال اول
8.
محمدی،حسن؛جشنهای ایران باستان؛انتشارات جهاد دانشگاهی؛1380؛ص
120.
9.
بیرونی،ابوریحان؛آثارالباقیه؛ترجمه ی اکبرداناسرشت؛تهران؛امیرکبیر؛1363؛صص
337-340
10.
پورداود،ابراهیم؛ادبیات مزدیسنا،یشتها؛ج اول؛تهران؛
انتشارات انجمن زرتشتیان؛1307؛ص 399
11.
هینلر،جان؛شناخت اساطیر ایران؛ترجمه ی ژاله آموزگار؛تهران؛نشر
چشمه؛1371؛ص124